الان که برگشتم خونه جعفر و حسن داشتن تو کوچه بازی میکردن جعفر اومد کنار زنگ گفت زنگو بزنم گفتم نه کسی نیست گفت زن داری گفتم نه میخوای بهم زن بدی ؟ گفت تنهایی تو خونه کراهت داره (۶سالشه) گفتم بهش شیخ آخوند میدونم با مادرمم ..
هر چی فکر میکنم پدر مادرش خیلی دقت کردن .. و چه ضد حالیه ازینجا نقل مکان کردن ایکاش میموندم و بزرگ شدنو دامادیشون رو می دیدم ..
خلاصه احیانا اگه ازین نوع تربیت دلتون خواست اون بالا جلسه صوتی پروتکل های فقهی انعقاد نطفه رو گذاشتم ..
@maroofism