🍃🖤
👈 بیابان خوفناک
هنگامی که امام حسین(ع) و همراهان در روز دوم محرم که روز پنج شنبه بود به کربلا رسیدند و در همان محل سکونت نموده و خیمهها را به پا کردند، پس از بر پا شدن خیمهها و سکونت در کربلا حضرت زینب(س) هراسان به حضور برادرش امام حسین(ع) آمد و عرض کرد: این بیابان را خوفناک میبینم، چرا که خوف عظیمی از آن، به من روی آورده است.
امام حسین(ع) فرمود: خواهر جانم، هنگام رفتن به جبهه صفین در همینجا با پدرم فرود آمدیم، پدرم سرش را روی دامن برادرم نهاد و ساعتی خوابید و من حاضر بودم، پدرم بیدار شد و گریه کرد، برادرم حسن(ع) از او پرسید: چرا گریه میکنی؟
پدرم فرمود:
🔹«کانی رایت فی منامی ان هذا الوادی بحر من الدم و الحسین قد غرق فیه و هو یستغیث فلا یغاث:
🔸گویا در عالم خواب دیدم، این بیابان دریایی از خون است و حسین (ع) در آن غرق شده و هر چه یار و یاور میطلبد، کسی او را یاری نمیکند.»
آن گاه پدرم به من رو کرد و فرمود:
ای اباعبدالله! هر گاه چنین حادثهای برای تو رخ داد، چه میکنی؟
«در پاسخ گفتم:
اصبر و لا بدلی من اصبر: صبر میکنم که جز صبر و استقامت چارهای نیست.»
دل زینب (س) با شنیدن این سخن، آن چنان سوخت که سیلاب اشک از دیدگانش سرازیر شد.
📗 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۷۸
✍ ذبیحالله محلاتی