همين دليل بود كه وارد منزل شده وبه من (برادرش ) گفت منزل وزن براي خودتوبه شهيد الهام شده بودكه به درجه شهادت ميرسد. اين چند كلمه اي كوتاه از خاطرات وزندگي شهيد نادر راوند كه همچون قاسم امام حسن عليه السلام كه در سن كودكي وارد جبهه جنگ مي شود ايشان هم به پيروي از امام خودش واردجبهه جنگ شد و در نهايت روز آخر كه قرار بود از جبهه به منطقه آرام انتقال بشود فرمانده آنها مي گويد نيرو كم آمده وچند نفر داوطلب بماند. كه نادر داوطلب مي شود ومي ماند تا دو روز بعد كه قصد داشتند آنها را تعويض كنند غروب بوده وروز آخر بنا گفته يكي از همسنگرانش نادر غسل مي كند صبح روز بعد نماز صبح را مي خواند و جهت تعويض پاس نگهباني عازم سنگران رفقايش مي شود ودر بين راه يكي از رفقايش كه بچه تهران بوده او را مي بيند و با هم روبوسي مي كنند و دست دور گردن هم مي كنند وبا هم خداحافظي مي كنند كه در همين لحظه خمپاره دشمن به زمين مي خورد وهر دو با هم شربت شهادت مي نوشند. بياد همه شهداء گلگون كفن