🕋
پیش از ازدواج و حتی بعد از ازدواج خیلی کم اتفاق میافتاد که حرفهای دلم را با بندگان خدا بزنم. همیشه خداوند را بهترین شنونده برای درددلهایم میدانستم اما همسرم به قدری قابل اعتماد بود که بعد از خدا سنگ صبورم بود و حرفهای دلم را با او در میان میگذاشتم و او هم در کمال آرامش بهترین راهنمایم بود. خو گرفتن با آیات روحنواز قرآن شخصیت حسن را دلنشین ساخته بود و به راحتی میشد آموزههای الهی را در رفتارهایش جستوجو کرد؛ به همین دلیل حضور پررنگ آیات الهی در زندگی ما به خوبی حس میشد و شاید به همین خاطر است که حالا در کنار ناباوری توانستهام به زندگی عادی بازگردم.
همراه دو دخترم در خانهمان زندگی میکنیم، خانهای که هر گوشه آن برای من خاطرات حسن عزیز را تداعی میکند. دور شدن از این خانه برایم ممکن نیست و هرجا که باشم باید به همین خانه بازگردم تا آرامش پیدا کنم.
ارتباط محترمانه، گرم و خوبی باهم داشتیم. هم عقاید و افکار مشترکی داشتیم و هم اینکه روی حضور هم حساب ویژهای باز میکردیم. همسرم در تمام تصمیماتش و حتی نحوه تلاوتش از من نظر میخواست. همیشه به او میگفتم: «اگر خدای ناکرده تو را از دست بدهم دیگر نمیتوانم به زندگی ادامه بدهم.» حسن میگفت: «هرگز به دنیا و متعلقاتش وابسته نشو و بدان که همه امانتی هستیم از جانب خدا.» بارها با من شوخی میکرد و میگفت: «اگر قرار باشد زودتر از تو از دنیا بروم شهید میشوم و شفاعتت را نزد خدا خواهم کرد.»
🕊
#شهید_حاج_حسن_دانش
#شهید_منا
#قاری_قرآن
🕊