همسر احمد كه در سالهاى بعد نيز به عنوان مسئول بسيج خواهران زنجان با سپاه همكارى داشت در اين باره مى گويد: "من در آن زمان، عضو تشكيلات بسيج زنجان بودم و چون خانمى نبود تا كلاس اسلحه شناسى را بر عهده گيرد، بناچار از محضر برادرانى چون شهيد اصغر محمديان، شهيد قامت بيات و شهيد احمد يوسفى در امر آموزش بهره مى گرفتيم. ايشان هم مربى نظامى و تاكتيك و تخريب ما بود و هم راهنما و اداره كننده برنامه هاى بسيج." خانم موسوى به دليل اشتغال به تحصيل در مقابل خواستگارى غير منتظره خانواده يوسفى پاسخ منفى داد. پدر ايشان نيز كه ارتشى بود و از مشكلات زندگى با يك نظامى آگاهى داشت با اين وصلت مخالف بود. ولى پس از مدتى، ويژگيهاى اخلاقى و معنوى احمد آنها را در امر پذيرش اين ازدواج قانع كرد. ازدواج آنان در كمال سادگى با مهريه اى به ميزان مهرالسنه حضرت زهرا با هزينه اى حدود 11 هزار تومان در مجلس شوراى اسلامى و با وكالت آقاى هاشمى رفسنجانى برگزار شد. پس از ازدواج، احمد رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد و با حقوق ماهيانه 2500 تومان زندگى خود را اداره مى كرد. حدود يكسال در منزل استيجارى و پس از آن در منزل سازمانى ساكن شدند.
با آغاز جنگ ايران و عراق، احمد يوسفى نيز به عنوان مسئول مهندسى رزمى سپاه زنجان در جبهه و در امر تبليغات جنگ در پشت جبهه فعاليت داشت. از اين رو مسئوليت وى اقتضا مى كرد كه وقت كمى را صرف امور خانه و خانواده كند. همسرش در اين باره مى گويد:"اوقات فراغت ايشان بسيار كم بود ولى با وجود اين، اوقات فراغتشان را يا صرف مطالعه كتاب، قرآن، ادعيه و... مى كرد و يا به ديدار پدر و مادرم و والدين خود مى رفتيم و چون فردى مهمان نواز بود يا مهمان داشتيم. "در كارهاى خانه به من كمك مى كردند بدون اينكه من از ايشان خواسته باشم. هر فرصتى كه پيدا مى كرد در كمك به من دريغ نمى كرد. بخصوص هر وقت من براى انجام كارى به بيرون مى رفتم دور از چشم من، كارهاى منزل از قبيل شستن ظروف و لباس و خريد را انجام مى داد... "يك بار گفتم شما به جبهه مى رويد و ثواب مى كنيد به ما چه مى رسد؟ در پاسخ گفت:" اگر شهيد شدم، آن دنيا شفاعتتان مى كنم." همين عامل سبب شده بود كه با رضايت كامل ايشان را رهسپار جبهه كنم و با وجودى كه شبهايى پيش مى آمد كه بى شام، سرم را بر بالين مى گذاشتم ولى هرگز از مشكلات شكايتى نمى كردم و به ياد ندارم از رفتنش احساس و ابراز ناراحتى كرده باشم. "... يك بار كه در جبهه حضور داشت، ماه رمضان بود، به من نامه اى نوشت به اين مضمون كه دوستان و اقوام و فاميلها را در غياب من براى افطار دعوت كن و در كنار آنها تعدادى از خانواده شهداء را نيز دعوت كن. من نيز چنين كردم، ولى هركس به خانه مى آمد از نبود احمد ناراحت مى شد و مى گفت: چرا در غياب احمد افطارى داده اى؟ من نيز مى گفتم ايشان خودش چنين تقاضايى كرده است."
در مورد مهمان دوستى احمد برادرش چنين نقل مى كند: "يك بار كه بچه بودم از طرف خيابان فرودگاه به طرف خانه برادرم مى رفتيم، ساعت 11/5 شب بود، مردى با چهره غريبى همراه دو بچه اش در كنار خيابان نشسته بودند، ايشان آنها را دعوت كرد و به منزل برد و از ايشان پذيرايى كرد.
حساسيت در برابر تضييع حق و بيت المال از ويژگيهاى بارز احمد يوسفى بود." در مورد ضايع شدن حقى يا واقع شدن ظلمى از كوره در مى رفت و عكس العمل تندى نشان مى داد، حتى موردى بين ايشان و فرماندهى سپاه ايجاد شد كه شايد اگر پاسدارها او را جدا نمى كرد به زد و خورد مى انجاميد. بعد از اين قضيه، خود فرمانده جهت معذرت خواهى نزد ايشان آمد و اشتباهش را پذيرفت. در ساير موارد، حساسيت كمترى از خود نشان مى داد و از خانه بيرون مى رفت تا آرام شود. "بهترين خاطره اى كه دارم اين است كه يك بار پدرم يك ساك آورده بود، من ساك را باز كردم داخل آن تعداد زيادى پيشانى بند و عكس امام و سنجاق سينه بود. به پدرم گفتم كه يكى از اين عكسها را به من بده، گفت: اينها بيت المال هستند، بگذار بعداً براى تو مى خرم. يادم مى آيد بعد از مدتى، خود برايم پيشانى بند و دو عكس از امام و دو سنجاق گرفت.