تاجرزاده شهید
من مرضیه احمدی مادرشهید یاسر جعفری از شهدای لشکر فاطمیون هستم و حدود ۴۰ سال است در ایران زندگی میکنم. ۱۸ سال داشتم که بعد از ازدواج با همسرم حسین به ایران آمدیم. شغل همسرم ابتدا تجارت بود و بین کشورهای ایران، سوریه و عراق کار تجارت انجام میداد. ما ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به مشهد آمدیم و اینجا ساکن شدیم. پنج پسر و یک دختر دارم که همه بچهها در ایران متولد شدند. یاسر متولد ۸ دی ۱۳۶۳ در مشهد است.
رزق حلال
بعد از پیروزی انقلاب همسرم وارد کار ساخت موزائیک شد. همیشه نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار و بعد از خواندن نماز و خوردن صبحانه راهی میشد. همسرم تأکید زیادی برکسب رزق حلال داشت. استاد کار بود و کارگر داشت. خیلی هوای نیروهایش را داشت. میگفت من خانه و زندگی دارم باید مراقب زندگی کارگرها هم باشم. همیشه در تلاش بود تا هم خودش و هم کارگرهایش رزق حلال و پاک به خانه ببرند.
یاسر کلاس پنجم بود که پدرش در محل کار زمین خورد و ۴۰ روز در بیمارستان بستری شد. آن زمان من در مدرسه کار میکردم، پسرم خودش را به مدرسه رساند و به من گفت بابا را به درمانگاه بردهاند. خودمان را پیش همسرم رساندیم. الحمدلله حالش خوب بود. من برای تأمین مخارج زندگیمان در خانه هم کار میکردم. سبزی پاک میکردم، نخود آماده میکردم و به دست مشتریها میرساندم. هم من و هم پدر بچهها در تلاش بودیم که بچهها خیلی خوب تربیت شوند و پرورشی دینی داشته باشند.
ترک تحصیل
یاسر فرزند اول خانهمان بود. بعد از بستری شدن پدرش در بیمارستان ترک تحصیل کرد و نان آور خانه شد. دکترها گفته بودند همسرم بعد از عمل اگر دستش را از سرش بالاتر ببرد، خونریزی میکند و حالش وخیم میشود. یاسر غیرت داشت. وقتی شرایط پدرش را اینگونه دید سرکار رفت. آن زمان پدرشوهر، مادرشوهر و برادر شوهرم با ما زندگی میکردند. یاسر ابتدا رفت پیش صاحبکار پدرش و شروع کرد به شاگردی. کمی بعد گچکاری را خیلی خوب یاد گرفت. سر هفته که حقوق میگرفت، پولش را هر چقدر که بود به من میداد و میگفت مادر جان این را بگیر و خرج کن. از حقوق خودش ۵ هزار تومان به او بر میگرداندم تا پول تو جیبی داشته باشد.