قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
روایت یک شاهد عینی از نحوه شهادت شهید کاوه همرزم شهید کاوه گفت: یکی از خمپاره‌های دشمن نزدیک جایی فر
طور لباس ضدشیمیایی دارم؛ ولی شما چیزی برای گرم کردن ندارید. این بود که این اورکت را آوردم تا شما بپوشید.» شهید کاوه گفت: خودت بپوش. ولی آن فرد اصرار کرد، تا این که اورکت را به شهید کاوه داد. من بعد از چند دقیقه برای خوابیدن دراز کشیدم. هوا خیلی سرد شده بود. باد هم به من می‌خورد. به شهید کاوه گفتم: «محمود بخواب، هوا خیلی سرد شده، سرما می‌خوریم.» قبول کرد. بعد از چند لحظه احساس کردم که چیزی روی سرم افتاد. متوجه شدم که قسمت درونی اورکت را درآورده و روی من انداخته و قسمت بیرونی آن را هم خودش پوشیده است. برادر بهمن نژاد که اورکت خودش را به شهید کاوه داد، شب بعد در عملیات والفجر ۹ به شهادت رسید. شهادت عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران و به منظور تصرف ارتفاع ۲۵۱۹ انجام می‌شد؛ ارتفاع مشهوری که در زمان جنگ چند بار بین ایران و عراق رد و بدل شد. شهید کاوه، چون در گرفتن این ارتفاعات زحمت زیادی کشیده بود، حساسیت خاصی نسبت به این منطقه داشت. این منطقه در جریان یک تک دشمن، به تصرف دشمن درآمده بود. در عملیات اولیه بازپسگیری، شهید کاوه در اثر اصابت ۱۳ ترکش نارنجک به شدت مجروح شد و به مدت یک ماه بستری شد. هنوز خوب نشده بود که با سر و بدن باندپیچی شده به منطقه بازگشت و مجددا دستور انجام عملیاتی را برای بازپسگیری ارتفاعات ۲۵۱۹، از فرماندهان جنگ دریافت کرد. شب اول عملیات وی در قرارگاه بود، اما در شب دوم، خود را به صحنه نبرد رساند. یک بار در گرماگرم نبرد به عقب نگاه کردم، دیدم سه نفر می‌آیند. از نحوه راه رفتن فهمیدم که یکی از آن‌ها شهید کاوه است. ایستادم تا به من رسید. گفت: حالا بیا رویت را ببوسم. انگار که به او الهام شده بود. خلاصه روبوسی کردیم و از او خواستم که برگردد؛ ولی او اصرار کرد که بیاید. من به جان حضرت امام قسمش دادم که برگردد. محمود گفت: «اصرار نکنید، من باید بیایم؛ ولی فرماندهی نمی‌کنم.» گفتم خوب وقتی داری می‌آیی فرماندهی باید بکنی. اما او نپذیرفت. حرکت به جلو را آغاز کردیم. به نقطه‌ای رسیدیم که ۲ سنگ به هم چسبیده بودند و چیزی شبیه غار ساخته شده بود. من به محمود گفتم که شما اینجا با بی‌سیم‌چی‌ها بمانید و ما می‌رویم. او ماند و ما ۳۰ یا ۴۰ متر رفتیم و به عراقی‌ها رسیدیم. آنجا محمود دستور داد که آتش را بریزید. آتش شروع شد و دشمن هم بی‌پاسخ نگذاشت. من در این حین ناظر جریان بودم. دیدم یکی از خمپاره‌های دشمن نزدیک جایی فرود آمد که شهید کاوه در آنجا حضور داشت. محمود ناظر آتش ما بر روی دشمن بود که خمپاره به او اصابت کرد. بی‌سیم‌چی تماس گرفت که محمود مجروح شده است. دستور انتقال وی را به پشت جبهه دادم. محمود را به ۲ تن از نیرو‌ها سپردم و خودم عملیات را ادامه دادم. در ادامه عملیات، من از ناحیه دست راست مجروح شدم و عملیات تا صبح هدایت شد و صبح برای پانسمان به اورژانس رفتم و از حال شهید کاوه پرسیدم. متوجه شدم که آن‌ها خبر ندارند. برای جلوگیری از هراس و دلهره، به آن‌ها گفتم: پس حتما جراحت سطحی بوده که او را اینجا نیاورده‌اند. پس از پانسمان به ستاد معراج شهدا رفتم و پیکر پاکش را مشاهده کردم. پیکر شهید را به ارومیه و از آنجا با هواپیما به مشهد منتقل شد. ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۵ که شهید کاوه در عملیات کربلای ۲ به درجه رفیع شهادت رسید، مردم مهاباد پابرهنه زیر پیکر پاک و مطهر این سردار، بر سر و سینه می‌زدند، اشک می‌ریختند و ضد انقلاب را نفرین می‌کردند. 🍁@martyrscomp قرارگاه شهدا