-میگفت یه روز
یه مداحی داشته میرفته سمت هیئت
یه اقایی با ماشین مدل بالایی جلو پاش نگه میداره🚗
راننده میگه: کجا میرید؟!
مرد جواب میده:فلان هیئت..!
راننده میگه:آقا شما نوکر عباسی؟!
مرد میگه: بهم میگن نوکر حسین. مداح . سینه زن ولی نمیگن نوکر عباس ولی خب بله نوکر عباسم هستیم🙃🖤
راننده میگه بشین میرسونمت🚗
تو راه مرد میبینه به هر دسته ای که میرسن این راننده که بسیار خوشگل هست و جوان ولی شلوارشو زده بالا و کفش نداره و پاهاش گلی هست با لحجه خیلی خاصی هم به هر دسته که میرسن میگه عباس عباس
بر میگرده بهش میگه پسر ایرانی نیستی درسته
راننده جواب میده:من ارمنی بودم ایرانی شدم عباسی شدم
مرد میگه میشه جریان رو برام بگی
راننده شروع میکنه تعریف کردن:
راستش من یه دختری دارم که بسیار خوشگله👧🏻 ولی به دنیا که اومد دیدیم فلجه نمیتونه راه بره💔
همه کشور ها بردیمش ولی گفتن درست نمیشه! هرچقدر هم عمل کنه همینه که هست
همسرم دیگه گوشه نشین شده بود
فقط کارش شده بود این دختر
همه چی رو تعطیل کرده بود حتی اشپزی رو
یروز از سرکار برگشتم دیدم...🤭
-هوم..؟چیه؟میخوایبقیشمبخونی؟!🧐
-جوین بده سنجاقه😌🔥👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1662648372Cfa0a9d7050
جایی برای عاشقان پسر زهراا😍🤩🌿
زود عضو شوو تا دو دقیقه دیگه پاک میشه😨❌❌❌