حجت سه بار شهید شد هادی نعمتی، از فرماندهان گردان الحدید لشکر ۲۱ امام رضا (ع)، تنها کسی است که از نزدیک لحظه شهادت حجت را دیده است. بنا به گفته او، حجت سه‌بار به شهادت رسیده است: حجت را از تابستان سال ۶۳ می‌شناختم، زمانی که مأموریت داشتیم برای شناسایی جزیره مینو به آبادان برویم. او از بچه‌های اطلاعات و عملیات بود. بعد از این مأموریت تا زمان عملیات عاشورا شهید حجت را ندیده بودم. روز‌های پایانی مهرماه بود که عملیات را با حضور ۵ گردان آغاز کردیم. روز سوم یا چهارم عملیات بود که دشمن پاتک سنگینی به ما زد و زیر بار آتش گلوله نمی‌توانستیم حرکتی انجام دهیم. وی ادامه می‌دهد: نیمه‌های شب برای راهنمایی نیرو‌هایی که قرار بود اضافه شوند، کنار رودخانه ایستاده بودم که شهید حجت را دیدم. همراه بچه‌های خط آمد. با دیدن او احوال‌پرسی کردیم و گفتم قرار بود زودتر از این بیایید و من منتظر بودم تا شما راه را گم نکنید و شهید از بسته‌بودن راه خبر داد. فردای آن روز دوباره آتش سنگین گلوله‌های دشمن به روی رزمندگان فروریخت، اما با حرکات تاکتیکی بچه‌های خط، غروب از بار حملات دشمن کاسته شد.   نعمتی در پایین ارتفاعات میمک ایستاده بوده است که می‌بیند شهید حافظی و شهید حجت از ارتفاعات به سمت پایین می‌آیند. از او سؤال می‌کنند که وضعیت تانک‌ها و بچه‌های زرهی چگونه است که در جواب آن‌ها از خوب بودن اوضاع گزارش می‌دهد، اما هردو فرمانده برای گفتن خداقوت به پشت خاک‌ریز اول می‌روند. به محض عبور آن‌ها از این خاک‌ریز، گلوله‌ای از سوی دشمن می‌آید و گردوخاکی به هوا بلند می‌شود. نعمتی و یکی از هم‌رزمانش به‌نام شهید دوست‌بین تا سر بلند می‌کنند و خاک را از سر و روی خود می‌تکانند، متوجه می‌شوند به قسمتی که شهید حافظی و شهید حجت رفته‌اند، گلوله دشمن اصابت کرده است. وقتی می‌خواهند برای کمک به سمت خاک‌ریز اول بروند، شهید حافظی را می‌بینند که دستش را بغل کرده است و با صدای بلند فریاد می‌زند حجت! حجت!   نعمتی سریع خودش را به آن طرف خاک ریز می‌رساند و شهید دوست‌بین حافظی را به سمت سنگر می‌برد. هوا تاریک شده و پیکر حجت به شکل دوزانو کنار یک تانک افتاده است. زمانی که نعمتی بدن او را دراز می‌کند، می‌بیند از داخل بادگیری که حجت به تن دارد، دود بلند می‌شود و او از درون سوخته و آتش گرفته است. ضربان او را بررسی می‌کند و متوجه می‌شود که حجت به شهادت رسیده است. همین زمان، شهید دوست‌بین به او نزدیک می‌شود و نعمتی درخواست آب می‌کند. ۲ گالن آب روی پیکر او ریخته می‌شود تا دود خاموش شود. زمانی که به سنگر بازمی‌گردد، شهید حافظی درباره حجت سؤال می‌کند و نعمتی می‌گوید حجت زخمی شده است، اما حافظی قاطعانه جواب می‌دهد که حجت شهید شده است و اگر قرار بر بازگشت مجروحان به عقب است، باید پیکر حجت نیز با آمبولانس بازگردانده شود. همین زمان بود که دوباره کنار پیکر حجت برمی‌گردد تا درددلی دوستانه با او داشته باشد، اما می‌بیند دوباره پیکر او شعله‌ور شده است و دود از لباس‌هایش بلند می‌شود. برای همین بادگیر را از تنش خارج می‌کند و یک گالن آب دیگر بر بدن او می‌ریزد. با کمک شهید دوست‌بین، پیکر او را جابه‌جا می‌کنند و پشت سنگر زرهی می‌برند تا صبح همراه مجروحان به عقب منتقل کنند. تا صبح چندبار دیگر آتش دشمن به سنگر‌ها اصابت می‌کند. تازه آفتاب طلوع کرده بود که شهید حسین مافیان از مسیری که شب گذشته حجت به شهادت رسیده بود، به سوی نعمتی می‌رود. بعد از احوال‌پرسی سراغ حجت را می‌گیرد و او جواب می‌دهد که حجت خواب است! همه می‌دانستند که حجت خواب درستی ندارد، برای همین هم درجا می‌گوید حجت شهید شده است، او را به من نشان بده.