☀️ 🌻 *برادر شهید* 🎤 پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی‌نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: «شما برادران محمدحسین یوسف‌الهی هستید؟» با تعجب گفتیم: «بله!» جوان ادامه داد: «حسین گفته برادران من الان وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!» وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: «از کجا دانستی که ما آمدیم؟» لبخندی زد و گفت: «چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می‌دیدم!» محمّدحسین حتی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت! 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا