عادل در تاريخ ۳ /۱/۱۳۳۶ در روستاي اراء از بخش چهاردانگه ساري چشم به جهان گشود، آن طور که پدر شهيد مي گويد:زماني که هنوز وارد سپاه نشده بود، در شب دامادي‌اش آيت الله طالقاني رحلت کرد. همين که خبر رحلت آقاي طالقاني را شنيد، درخواست لباس سياه کرد و همان شب لباس دامادي‌اش را عوض کرد و فرداي آن روز با لباس سياه براي قرائت قرآن و فاتحه جهت شادي روح آقاي طالقاني به مسجد محل رفت، درحالي که طبق رسوم روستا فرداي آن روز بايد خدمت بزرگترها مي رفت. همسر محترم شهيد مي گويد:شب قبل از اعزام به جبهه دست و پاي خود را حنا کرد و به من گفت: اين آخرين حنابندان من است. همان شب دوستانش به خوابش آمدند و به او گفتند: آماده باشد که مي‌خواهند برود. او از آنان پرسيد آن شخص که در جلوي آنها پرچم در دست دارد کيست؟ دوستانش گفتند: آن آقا حضرت ابوالفضل العباس (ع) است. فردا صبح موقع خداحافظي براي اعزام گفت: «ديگر بر نمي‌گردم و اين آخرين وداع است. بالاخره به آرزوي قبلي و قلبي خود مي‌رسم و شهيد خواهم شد». در وصيتنامه‌اش نوشت: ما بايد سرنوشت خودمان را خود تعيين کنيم. تعيين کردن سرنوشت ما در همين جنگ است. با خودمان فکر کنيم که بوديم، چه شديم و به کجا مي‌رسيم. همين خود يک قدرت خداوند تبارک و تعالي است. من ۳ چيز را که بر همه عشق ها ارجحيت دارد و نصيبم شده؛ اول عشق به الله، دوم عشق به امام عزيزم خميني کبير و سوم عشق به شهادت، بر همه عشقها ترجيح دادم و در نتيجه اين ۳ عشق، هميشه براي شهادت به جبهه مي روم. اميد آن دارم که خداوند نعمت دعاي هميشگي‌ام (اللهم الرزقني توفيق الشهاده في سبيلک) را نصيبم کند و اگر شاهد باز گردم به تکاپوي مداوم که دستيابي به شهادت است ادامه خواهم داد. از پدر و مادر و خواهران و برادران مي‌خواهم از مردن من ناراحت نباشند هرچند داغ فرزند و برادر سخت است تحمل خود را زياد کنيد که با زياد کردن صبر و تحمل، پوزه دشمنان اسلام و قرآن را به خاک مي‌ماليم. از خواهران حزب الله مي‌خواهم که عفت خودشان را حفظ کنند. شهيد سيد عادل ميرعمادي سرانجام در تاريخ ۴/۴/۱۳۶۷ در جزيره مجنون مفقودالاثر شده و پيکر مطهرش بعد از ۸ سال در ۱۹ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۷۴ به زادگاهش برگشت و در گلزار شهداي ساري به خاک سپرده شد.