«شهید مهناز صحرانورد»، بیست و ششم فروردین 1341 ، در شهرستان سبزوار به دنیا آمد. پدرش «محمدرضا»، بنا بود و مادرش «زهرا»، نام داشت.
دانش آموز چهارم متوسطه در رشته علوم انسانی بود، دوازدهم شهریور 1360، در گرگان هنگام درگیری با نیروهای سازمان مجاهدین خلق منافقین بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید، مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان گرگان قرار دارد.
مهناز در خانوادهای مذهبی و متدین در شهر سبزوار دیده به جهان گشود، مهناز پنجمین فرزند و کوچکترین دختر خانواده بود، هنوز خردسال بود که خانواده به کردستان رفتند و او تا سن هفت سالگی در کردستان زندگی مرد و از سن هفت سالگی به گرگان آمدند و در همان جا زندگی کردند.
در سال 1348، او به مدرسه رفت و از جمله دانش آموزان ممتاز بود و در بسیاری از امور کنجکاوی میکردند.
از همان اوایل کودکی مادر او را با بهترین زن عالم حضرت زهرا «س»، آشنا ساخت و از او خواست که این بانوی بزرگوار را الگو قرار دهد، مهناز از سن هشت سالگی نماز خواندن را آغاز کرد و از همان سنین بود که قرآن خواندن را فرا گرفت و با احکام اسلامی آشنا شد.
با وجود اینکه در سالهای پیش از انقلاب دختران کمتر به دنبال علم و دانش بودند اما پدر و مادر مهناز او را ترغیب میکردند که به مدرسه برود. مهناز خود نیز به علم و دانش علاقهمند بود، ولیکن در کنار علم و دانش به کارهای هنری زیادی میپرداخت.
وقتی به سن نوجوانی رسید سعی کرد کتابهای زیادی را در مورد افکاری که توسط مکاتب مختلف در جامعه رواج یافته بود، بیشتر مطالعه کند. در همان سالها بود که با اندیشه های امام و استاد مطهری آشنا گشت در نتیجه راه امام و افکار استاد را سرلوحه هدفش قرار داد.
در کلاس درس تنها به درس خواندن بسنده نمیکرد بلکه در کنار درس بحثهای سیاسی و با دوستان و کسانی که برخلاف افکار او رفتار میکردند، میپرداخت، زیرا به عنوان یک دختر متدین آموخته بود که سیاست ما عین دیانت ماست.
خواهرش نقل می کند هفت روز از مراسم نامزدی می گذشت که به دنبالم آمد، تا با هم برویم برایش جهیزیه بخریم، از بازارهای مختلف گرگان دیدن کردند به بازار نعلبندان رسیدند، آنجا مثل همیشه شلوغ بود.
در سال 1360 گروهکهای ضدانقلاب در این قسمت گرگان فعالیتهای زیادی انجام میدادند، در امن منطقه جمع میشدند و علیه نظام و انقلاب شعار میدادند و مردم را نیز وادار میکردند تا شعار دهند، یکی از همراهان مهناز «زن برادرش»، نقل میکند: من نیز آن روز برای خرید جهیزیه مهناز همراهش بودم ولی پدر و مادرش بعد از خرید چند وسیله بازگشتند.
در نتیجه من و خاله مهناز و دختر خالهاش به بازار نعلبندان رفتیم وقتی در یکی از مغازهها رسیدیم ناگهان موتوری با سرعت نزدیک ما ایستاد دو نفر بودند هر دو لباسهای یک رنگ پوشیده بودند و صورتشان را نیز پوشانده بودند.
آنها ما را تهدید کردند که بر علیه نظام شعار دهیم ولی ما از این کار خودداری کردیم، آنها تیری به قلب خاله مهناز شلیک کردند و او همانجا شهید شد، دو نیر هم به سوی مهناز خرد یکی به پا و دیگری به شکم. خون زیادی از او رفت من فریاد میزدم. کمک میخواستم تا اینکه عدهای با آمبولانس مهناز و خاله را به بیمارستان بردند ولی آنها به شهادت رسیده بودند.
آری مهناز که خود را در سالهای جوانی برای زندگی مشترک آماده میکرد در دوازدهم شهریور سال 1360، به دست منافقین کوردل به شهادت رسید، این در حالی بود که نوزده بهار از زندگیاش بیشتر نمیگذشت، خانوادهاش خزان زندگی او را به نظاره نشستند.
انتهای پیام/2307/