🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🕊قسمت ۴خاطره شهیده مریم فرهانیان🕊
از یه تاول کف پا عاجز می شم چطور می تونم آتیش جهنم رو تحمل کنم.»
راوی: فاطمه جوشی
🌱یکی از یاران پیامبر (ص)می گوید:
در یکی از روز ها که هوا بسیار گرم بود. من وگروهی از دوستان با
رسول خدا(ص) زیر سایه درختی نشسته بودیم.
ناگهان جوانی از راه رسید،لباس های خود را از بدن بیرون آورده وبا پشت و صورت خود بر ریگ های داغ بیابان غلتید ودر حال غلتیدن می گفت« ای نفس !بچش؛ زیرا عذابی که نزد خداست،خیلی بزرگ تر از اعمال توست.»
رسول خدا (ص) این منظره را تماشا می کرد،چون کار جوان تمام شد ولباس پوشید و قصد حرکت کرد،حضرت او را به حضور طلبید وفرمود «ای بنده خدا!کاری که از تو دیدم که از کسی سراغ نداشتم،چه علتی سبب این برنامه بود؟»
عرض کرد«خوف از خدا» فرمود«حق خوف را به جای آوردی ،خداوند به سبب تو به اهل آسمان ها مباهات می کند.»سپس رو به یاران کرد وفرمود«هرکس در این محل حاضر است به نزد این مرد برود تا او برایش دعا کند.»
همه نزد او آمدند واو هم بدین گونه دعا کرد«خداوندا ! تمام برنامه های ما را در گردونه ی هدایت قرار ده و پرهیز از گناه را توشه ی ما کن و بهشت را نصیب ما فرموده و جایگاه ما قرار بده.»
منبع:بهارالانوار،ج۷۰،ص۳۷۸
📚پایان.
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷