🍃🏴 درعزای اول ماه صفر نذرکاروان اسرا و 🏴🍃 از کربلا و کوفه آمد با غمی ناب و تمام این کاروان ِ دست-بسته، خسته، همراهِ امام بیتاب بودند و گرسنه! شهر؛ پُر آزار بود در هر قدم میخورد عطرِ نانِ تازه بر مشام بسیار در دروازهٔ ساعات سرگردان شدند بر قلبشان میزد چراغانی چه خنجرها مدام کِل می کشیدند و شنیدم جای عرض تسلیت دشنام می آمد به استقبالشان جای سلام با هلهله با قهقهه با پایکوبی پشتِ هم میخورد بر سرهایِ روی نیزه سنگ از پشت بام رفت و به او خلخال داد آورد بینِ جمعیت ناموس خود را شمرِ ملعون در کمال احترام بغضی شبیه سنگ، ساکن شد میانِ حنجره از ذهنشان رد شد غروب و داغ و آتش، ازدحام... میریخت از هر سو حرامی؛ با جسارت، بی حیا آن لحظه که در شعله میشد تلّ خاکستر خِیام گودال و غارت را به چشمش دید اما بیشتر شد قتلگاهِ زینب‌ کبری(س) سرِ بازار شام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅