📌جایگاه ایران در نظم جدید بینالمللی
🔹در دنیای کنونی برای شناخت علمی روابط بینالملل و روابط دولتها میباید با مفاهیمی چون آنارشی و قدرت و امنیت خوب آشنا و آنها را فهم کنیم. به همین منظور تعاریف کوتاهی از هرکدام ارائه میدهیم.
🔹آنارشی: در واقع پایه و بستر شناخت روابط بینالملل را شکل داده و به معنی عدم حکومت مرکزی (نه صرفا هرج و مرج و بیقانونی) میباشد.
🔹قدرت: به لحاظ هستی شناختی مهمترین موتور محرکه روابط بینالملل و از عواملی چون تعدد، تنوع، تضاد، تفاوت، محدودیت بازیگران تشکیل میگردد.در دنیای آنارشیک بازیگران ناچار به "خودیاری" یعنی تامین امنیت و منافع خود هستند که تضمین کننده این خودیاری داشتن قدرت است. در این عرصه قدرت یک مفهوم نسبی و پراکنده است و قدرت هر بازیگر در نسبت با دیگری محاسبه میشود. بنابراین هر بازیگری که قدرت بیشتری داشته باشد توانایی بیشتری برای تامین قدرت و منافع خود دارد. دولتها همواره در یک رقابت دائمی برای کسب، حفظ و افزایش قدرت خود هستند. به عبارتی بهتر نوع و تعداد بازیگرانی که بیشترین میزان قدرت در روابط بینالملل را دارند، نظم بینالمللی را شکل میدهند] در واقع نظم بر مبنای تعداد ابر قدرتها شکل میگیرد [ بر همین مبنا تاریخ چند نوع نظم را به خود دیده:
نظم تک قطبی، نظم دو قطبی، نظم سه قطبی، نظم چند قطبی دراین سالها عرصه رقابت بین نظمهای موجود بوده و هرچه تعداد قطبها بیشتر، نظام شبکهای، پیجیده، نامنظم و بیثباتتری شکل میگرفته است.
🔹با این مقدمه علمی به سراغ کشور پهناور، پرهمسایه، پرخطر، پرچالش، مشمول قطببندیهای رایج و دارای فرصتها و تهدیدات فراوان یعنی ایران عزیز میرویم. کشوری در غرب آسیا و در قاعده بازی ابرقدرتها؛ این گربه خوش خط و خال همواره در قطببندیهای رایج عرصه بینالملل نقش مکمل را داشته و برای حفظ استقلال، عزت، حاکمیت، سرزمین مجبور به انتخاب الگوی رفتاری متناسب با هژمونها بوده است. که در لسان عالمان روابط بینالملل همان اتحاد با هژمون و قبول نظم آن و یا عدم اتحاد و عدم قبول نظم هژمون به بیان ساده رهبری همان سازش یا مقاوت. لکن با توجه به حضور قدرتها دراین منطقه؛ جمهوری اسلامی ایران برای حفظ امنیت و منافع ملی و ایجاد بازدارنگی، راهبرد "عمق استراتژیک "را برگزیده و از مرزهای خود خارج شد. در این بین اتفاقات داخلی مانند روی کار آمدن دولت سیزدهم و تحولات خارجی مانند پیروزیهای جبهه مقاومت در سوریه، انتخابات در عراق و لبنان، تسلط طالبان بر افغانستان و خروج امریکا از این کشور، تغییر معادلات در یمن، جنگ دوم قراباغ، و صد البته تهاجم روسیه به اوکراین نشان از شکلگیری نظمی جدید و به تبع آن پیدا کردن جایگاه حقیقی ایران اسلامی در این کارزار دارد.
نظمی که در حال شکلگیری ایست مبتنی بر "چینش قدرت" در نظام بینالملل است. و این قدرت تابع هنجارها، اتحادها، ائتلافها، دشمنیها و دوستیها، نهادها و سازمانها و نسبت آنها با یکی از ابر قدرتها دارد.
🔹و اما با افول بازی گردانی ابر قدرتها به نا چار حرکت دیگر قدرتها هم دستخوش تغیراتی میشود (نظریه قاعده نزولی هژمون).
در این بین ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اتکا به نظریه اسلام سیاسی؛ خود را در قامت یک قدرت منطقهای مطرح و به دنبال تغییر موازنه قوا و تغییر الگوهای رفتاری در نظامهای موجود میبود. و برای دستیابی به موازنهسازی اقدام به تقویت قدرت علمی، نظامی، هستهای... و افزایش ضریب نفوذ سیاسی و فرهنگی (قدرت معنویی) خود بوده که این امور منجر به بالا بردن قدرت بازداندگی او شده است.
اتفاقات جامعه جهانی همچون جنگ روسیه با اوکراین از طرفی منجر به تهدید جدی در حوزه نفوذ امریکا در اروپا گردیده و ناامنی حاصل از حضور بیگانگان در خاورمیانه را معکوس و به دروازهای اروپا بازگردانده و نوک پیکان الگوی" سه قطبی منعطف" را از امریکا تغییر و جابجا کرده است. در این بین انتخابات 1400در ایران و تغییر رویکرد سیاست خارجی غرب محور به شرق محور و نگاه راهبردی به همسایگان و خنثیسازی تحریمها به واسطه بستن سندهای راهبردی 25و 20ساله با چین و روسیه، عضویت دائم در پیمان شانکهای، سفرها و تفاهمنامههای اقتصادی با همسایگان نزدیک و ... حکایت از تامین منافع ایران بر اساس منطقهگرایی در نظم جدید بینالمللی است که در آن ایلات متحده را دیگر هژمون مطلق نمیداند.