وقتی حضرت موسی (ع) از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجیب مثل سوراخ کردن کشتی و تعمیر دیوار و کشتن آن نوجوان به وقوع پیوست، برادر او هارون از موسی در مورد دانش خضر پرسید.
🦋حضرت موسی (ع) فرمود: این امر، دانشی است که نداشتن آن ضرر ندارد ولی حادثه ای عجیب تر روی داد! هارون پرسید: چه حادثه ای؟ حضرت موسی (ع) گفت: من و خضر کنار دریا ایستاده بودیم که پرنده ای شبیه به چلچله ظاهر شد. با منقار خود قطره ای آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب کرد. بار دوم قطره ای دیگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت. بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب کرد. و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشکی و دفعه هفتم به دریا انداخت و سپس پرکشید و پرواز کرد.
ما دو نفر حیرت زده ماندیم و سر این کار را نفهمیدیم تا اینکه خداوند فرشته ای را به صورت آدمی فرستاد و به ما گفت: چرا شما را متحیر می بینم؟ گفتیم: در کار این پرنده متحیریم. گفت: منظور او را نمی دانید؟ گفتیم: خدا بهتر می داند.
🧚♂فرشته گفت: این پرنده با عملش می گوید: به حق آنکه شرق و غرب زمین را آفرید و آسمان را بر پا داشت و زمین را به حرکت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخرالزمان پیامبری را خواهد فرستاد که نامش محمد (ص) است. او را وصیی است بنام علی (ع) که علم شما دو نفر روی هم در مقابل دانش او همانند این قطره است در مقابل این دریا.
📚بحار الانوار، ج 40، ص 177.
@Masafe_akhar