🌷برای حسین...
درست هفتاد شب قبل، در نصف شب جمعه، شام سیزده رجب، در مسجد جامع اردکان، ساعتی برای معتکفین از شهدا گفتم. از منزلت و جایگاه شهید و شهادت و از خاطرات و کرامات شهدا...
گفتم و گفتم و رسیدیم روضه و دعای کمیل و سینه زنی...
آن شب، جمع بچهها حال عجیبی داشتند. روضه و اشک و آرزوی شهادت...
اما اصلا فکر نمیکردم و شاید دیگران هم فکر نمیکردند که در جمع ما، یک نفر برای شهادت انتخاب شده باشد.
اما او بین ما بود و با ما در آن نیمه شب جمعه سینه زد و گریست. حسین را میگویم.
#شهید_حسین_انتظاریان که امروز صبح خبر شهادتش را شنیدم.
او را نمیشناختم. اما امروز تازه شناختمش. او یک شهید بود تا شهید شد.
و حالا هفتاد شب از آن شب گذشته و من ماندهام و او رفت و رسید.
حالم فقط همین شعر است و بس...
«ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دَم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند...»
🎥چند ثانیه از سینه زنی آن شب جمعه شهدایی را ببینید.
✍۱۴۰۳/۱/۱۶ شب جمعه، اردکان
#اردکان_شهر_مقاومت
#رسای_اردکان
•رسا|روابط عمومی سپاه اردکان•
▪️|
@rasa_ar |▪️