✍میهمان
🌸یک روز میهمان او بودم. چند ساعتی نشستیم در مورد مسائل مهمی با هم حرف زدیم و راهکار ارائه کردیم.
کلام شیرین او به دلم نشست. چهره نورانیاش، آرامشی بر وجودم نشاند.
نماز را به او اقتدا کردم.
🍵وقت ناهار شد. سفرهای ساده پهن شد. یک نوع خورشت و پلو به همراه دوغ سر سفره گذاشته شد. پسرش مصطفی هم نشسته بود. نگاهی به او کرد و گفت: «شما برای ناهار، برو خونه. » از روی تعجب به او گفتم: «بذارید آقازاده هم با ما باشند. »
🌺او همانطور که لبخند دلنشین بر روی لبهایش نشسته بود، گفت: «این غذا از بیتالمال تهیه شده، شما مهمان بیتالمال هستید. برای پسرم جایز نیست بر سر این سفره بنشیند. »
☘در دل او را تحسین کردم که با رفتار خود، روش صحیح زندگی کردن را به فرزندش میآموزد.
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_افراگل
🆔
@tanha_rahe_narafte