✍لطف نگار
🍃نیمه شب سرش را به دیوار تکیه داد.
سری که پر بود از افکار. فکر باز شدن مدارس، فکر مقنعه و مانتویی که شیدا برای مدرسه نداشت. فکر چادری که بور شده بود و برای سال جدید مناسب نبود. فکر شلوار و پیراهن قدیمی يوسف. چراغ را روشن نکرد تا بچهها خواب زده نشوند. روشن نکرد و در دریای تاریک افکار غرق بود.
🌾غرق به سمت حیاط رفت. ناصر که وضو گرفت؛ متوجه ماهگل شد و صدایش زد: «ماهگل! چرا بیداری؟»
☘_فکر و خیال ... خودت چرا نخوابیدی؟
💫_منم فکر و خیال! ولی دارم به این فکر میکنم که ما بیصاحب نیستیم، بلند شدم باهاش درد و دل کنم.
🌾_با کی؟
✨_امام زمان (عج).
🍃قطرهی اشک ماهگل، او را از دریای افکار رهایی داد: «ای دل غافل! گذاشتم ناامیدی به قلبم راه پیدا کنه. من که میدونستم شما صاحب مایید. نه که فکر کنید روتون حساب نمیکنم ها! قلبم گرفته. نمیتونستم ببینم.»
🍀صدای اذان از مسجد محل به گوش رسید. ماهگل از جایش برخاست. وضو گرفت. سجادهها را گشودند و هر دو برای اقامهی نماز صبح ایستادند.
🌾محل کار ناصر، میدان محله بود! هر روز صبح، او و چند کارگر دیگر میایستادند تا بلکه قرعهی کار به اسم یکیشان زده شود. آن روز ناصر به ظاهر بیبهره از این قرعه، بدون دشت، به خانه برگشت.
⚡️صبح جمعه شد. کنار خیابان ایستاده بود که ماشین دنا پلاس متالیک رنگی مقابلش توقف کرد. ناصر سریع به سمت ماشین رفت. راننده مردی میانسال با موهای جوگندمی بود. با ناصر صحبت کرد. برای تعمیر خانه کارگر میخواست و او هم سوار ماشین شد.
🎋غروب ناصر دست از کار کشید. لباسش را عوض کرد؛ خواست از در خانه خارج شود که صاحبخانه صدایش زد: «آقا ناصر! صبر کن.»
✨ناصر جلوی در منتظر ماند. حاج علی با کیسههای پلاستیکی آمد و آنها را به ناصر داد: «نذریه. برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج). راستی فردا هفت صبح اینجا باش. یه وقت یادت نره!»
🍃بعداز تشکر ناصر گفت: «نه، انشاءالله میام. نذرتون هم قبول حق.»
🌾ناصر از او خدافظی کرد. در مسیر با خود نجوا کرد: «آقاجان! کمکم کن شرمندهی زن و بچه نشم ... ماها خیلی غافلیم ... میدونم که هوامو همیشه داری؛ ولی بعضی وقتا یادم میره. حتی اگه من دستم رو از دستت کشیدم، تو ولم نکن!
اللهم عجل لولیک الفرج. »
💫با وارد شدن ناصر به خانه، صدای کودکانهی زینب، جانی دوباره شد برایش : «آخجون، بابا اومد.» زینبی که با دیدن کیسههای مواد غذایی لبخند روی لبانش نشسته بود.
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_رخساره
🆔
@tanha_rahe_narafte