در هر نفس که نبض بهاران به دست توست ای باغبان! شکوه گلستان به دست توست ای بعثت مکارم اخلاقِ روح‌بخش! با یک تبسّمت عربستان به دست توست بر نردبان عشق تو پای بشر که رفت فهمیده‌ام تکامل انسان به دست توست سود معاش زندگی و خیر آخرت هم این به دست توست وَ هم آن به دست توست تا بین جهل و سیره نابت نزاع شد دیدم در این جدال گریبان به دست توست آسوده می‌رود رمه‌ای در میان دشت حقا که چوب‌دستی چوپان به دست توست وقتی که دور سفره‌ی منّان نشسته‌ایم دندان برای ماست ولی نان به دست توست با بوسه بر دو دست پر از لطف فاطمه حس‌ کرده‌ای که فیض دوچندان به دست توست روز غدیر دست علی بین دست تو گویا تمام روضه‌ی رضوان به دست توست با سلطنت به مُلک دل ای خاتم الرسل! هرآینه نگین سلیمان به دست توست گیرم قریش سیم و زری داد امانتت یک عمر جان هرچه مسلمان به دست توست از ابتدای بعثت تو در حرا ، دلم در سلطه‌ی تو بود و کماکان به دست توست مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام مازندران کانال حفظ و نشر آثار شاعران آئینی مازندران ‏https://eitaa.com/masham14