روایت اول :
تو خیمه مقاومت بودم
با صدای عمو! عمو! به خودم اومدم
سرم را بالا آوردم.
یه نوجوان ۱۳ یا ۱۴ ساله بود
سلام کرد
جواب گرمی بهش دادم
گفت: عمو این برای شیعیان لبنان
پرسیدم: این رو کی داده؟!
با سر خانمی که عقب تر ایستاده بود
رو نشون داد و گفت مامانم
ازش خواستم مامانش را صدا کنه
به طرف مامانش رفت
و با هم به سمت خیمه اومدند
ازش پرسیدم : خانم شما می خواید
این انگشتر را هدیه کنید؟!
جواب داد: بله.
من افغانستانی هستم.
ولی تو ایران بدنیا اومدم
مادرم همیشه از خاطرات جنگ
افغانستان می گفت، از آوارگی،
از سختی ها، از نداری ها
هر وقت یاد اون دوران می افتاد
اشک تو چشماش حلقه می زد.
این انگشتر هم یادگار مادرم بود
خیلی برام عزیزه
ولی خواستم اون را هدیه کنم
به شیعیان ستمدیده و غمدیده لبنان
تا اونا مثل مادر من رنج نکشن...
هنوز داشت صحبت می کرد
و من کلمات در ذهنم نظام می گرفتند:
«مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد»
✍ بازنویسی خانم مهدوی نژاد
#لبنان
#مقاومت
#اهدای_طلا
#ایران_همدل
#ایام_فاطمیه_مادر
#جهاد_بانوان_بافقی
#هیآت_مناصری_لبنان
#گردنبند_طلایی_حضرت_مادر
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
جهت شرکت در پویش اهدای طلا
به جبهه مقاومت با شماره زیر تماس بگیرید :
۰۹۱۳۲۵۹۲۱۸۴ - ۰۹۱۳۹۵۲۳۹۵۵
┄┄❁✾❅❃◍◍⃟🇮🇷◍❃❅✾❁┄┄
#جامعهایمانیمشعراستانیزد 🌍
https://eitaa.com/mashar_yazd