مورچه توی جویبار افتاد داد:(زد کمک کمک!) برگ سبز شنید، خواست از شاخه جدا شود و به آب بپرد تا مورچه را نجات دهد... درخت گفت:(نرو... آب تورا هم باخود میبرد...) برگ طاقت نیاورد و از درخت جدا شد و توی جویبار افتاد، اما هرچه کرد نتوانست خودرا به مورچه برساند... جویبار مورچه و برگ را با خود برد و برگ برای همیشه گم شد... همان شب درخت خواب دید برگ سبزش بر شاخه‌ی درختی در بهشت نشسته بود... 🖊ناصر نادری ♡اینجا صحبت درمیان است. @masjed5