بنام خدایی که آتش را بر ابراهیم گلستان کرد.
نخستین لحظه ای که خبر سقوط بالگرد حامل آیت الله رییسی را شنیدم به دلیل اینکه نمیخواستم آن را باور کنم از کنار آن گذاشتم.اما به یکباره حجم اخبار دریافتی آنقدر زیاد و ضدونقیض شد که مجبور شدم لحظه ای از در جریان قرارگرفتن آن غافل نشوم.آشفتگی خبری در فضای مجازی بر اضطرابم افزوده بود.در طول خیابان که قدم میزدم بی اختیار یاد شهید بهشتی افتادم.زمزمه ای در ذهنم میگفت نکند خدا برای اینکه قدر او را به ملت بفهماند از مردم ما گرفت.با خودم گفتم نکند اینبار هم خدا برای اینکه صداقت و سخت کوشی آیت الله رییسی برای حل مشکلات انباشته شده کشور را به ما بفهماند او را از ما بگیرد.آشفته این فکر بودم که یکباره سخنان حکیم فرزانه انقلاب یأس و ناامیدی را در دل من به امید تبدیل کرد و بارقه های امید وجودم را فرا گرفت.
داشتم همچنان در خیابان قدم میزدم، انگار نه انگار شب میلاد ولی نعمتان حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام است.مردم در بهت و اندوهی بودند که برایشان غیرقابل باور بود.غم فقدان احتمالی شخصیتی گوشه دلشان را آزار میداد که صداقتش در خدمتگزاری بر همه ما ثابت شده بود.او با همه ضعفهای دولتش به حقیقت خدمتگزار راستین ملت و دین خدا بود.
آنقدر این سید بزرگوار در کارش صداقت داشت که بعید میدانم دشمنانش نیز برای سلامتی او دعا نکنند.
هنوز دارم خداخدا میکنم این حادثه از سر ناشکری جهل آلود بخشی از مردم ما نباشد.دعا میکنم حداکثر چوب خدا باشد تا قدر خدمتگزاران واقعی خود را در این شرایط سخت جهانی بدانیم.
دعا میکنم تلنگری باشد برای همه مسوولان مملکتی که در اگر در کار خود صداقت داشته باشند مردم از ته دل آنها را دوست خواهند داشت و ضعفهایشان را به پرکاری و صداقتشان خواهند بخشید.
بگذریم....
خدایا مرحمتی کن تا به حق این شب عزیز دشمن شاد نشویم.
خدا کند که بیاید سلامت از آتش
فقط به کوری چشم یهود، ابراهیم.