جهاد تبیین:
تحلیل تاریخی در عمامهپرانی
🔸 تجربه عمامهپرانی در ایران، به صد و اندی سال پیش برمی گردد.
روز سیزدهم رجب 1327 قمری یک ساعت و نیم به غروب، میدان توپخانه تهران، جمعیت سوت و کف می زدند و یک ریز فحش و دشنام می دادند. فاتحان تهران درحال رسیدن به فتح الفتوح خود بودند. نادر ترین حادثه سیاسی اجتماعی ایران در حال شکل گرفتن بود. علامه شیخ فضل الله نوری با راهنمایی یکی از فاتحان و با پای مجروح خود با صلابت و پرهیبت، راهی چوبه دار شد.
کنار چهارپایه که رسید
گفت:
«خدايا تو شاهد باش که من آنچه را که بايد بگويم به اين مردم گفتم... خدايا تو خودت شاهد باش که من برای اين مردم به قرآن تو قسم ياد کردم.
«خدايا تو خودت شاهد باش که در اين دم آخر هم باز به اين مردم ميگويم که مؤسسين اين اساس، لامذهبين هستند که مردم را فريب دادهاند و مخالف اسلام هستند.
در ادامه خطاب به مردم گفت:
محاکمه من و شما مردم بماند نزد پيغمبرخدا، محمدبن عبدالله...»
🔹هنوز صحبت شیخ شهید، تمام نشده بود که يوسفخان ارمنی به طرز خفت باری عمامه از سر شيخ برداشت و به طرف جمعيت پرتاب کرد. این اولین تجربه عمامه پرانی در ایران بود. طولی نکشید که همه فهمیدند مشکل مشروطه، عمامه شیخ فضل الله نبود و عمامه پرانی شیخ، مقدمه ای برای کلاه پهلوی بود که با خون دل بر سر شاهدان اهانت به شیخ فضلالله و ملت ایران گذاشتند.
🔹حاج شيخ با همان صدای بلند گفت: «اين عمامه را از سر من برداشتند بعدا از سر همه برخواهند داشت».
درست یک سال بعد از شهادت شیخ، سید عبدالله بهبهانی در خانه ترور شد.
سه سال بعد ثقة الاسلام تبریزی به همراه هفت تن دیگر در روز عاشورای سال ۱۳۳۰ قمری برابر با ۹ دیماه ۱۲۹۰ خورشیدی توسط روس ها[ی تزاری] بهدار کشیده شدند.
🔶 آخرين جمله شيخ که حکايت از بیوفایی و در عين حال جهالت مردم زمانه خود داشت و در حقيقت پيشبينی تکرار حوادث در آينده بود.
پس از آن يپرم ارمنی، طناب دار را در پایتخت جامعه شیعه و در مقابل چشمان مردم بر گردن مرجع اول تهران افکند.
شیخ فضلالله مرجع اول تهران و محبوب مردم بود. یک شخصیت عادی نبود. این مسأله از نگاه بیگانگان نیز دور نمانده است. ادوارد براون انگلیسی [مأمور سرویس جاسوسی انگلیس در ایران] نیز شیخ فضلالله را در اجتهاد «برتر از دیگران» میداند و در مورد مقام علمی وی مینویسد: «شیخ فضلالله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف بود ... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر که از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود».
[زنده یاد جلال] آل احمد درباره شهادت شیخ می نویسد:
«من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غربزدگى، پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم، ما شبیه به قومى از خود بیگانهایم»
❇️ اکنون نیز عمامه پرانی با آموزش بیگانگان برای گذاشتن کلاهی دیگر بر سر مردم است و مقدمه ای برای حذف موانع غربی سازی جامعه ایران است. همه آنچه شیخ پای دار گفت را امروز باید شنید تا دوباره، گرفتار تلخی های آن روز نشویم.
#(لطفا برای آگاهی دادن به مردم این تحلیل را در گروهها وکانالهای مختلف منتشر کنید)# .