تو هستی باغبان و من گل نیلوفرم بابا هنوزم تو پدر جان‌ منی، من دخترم بابا طَبَق "بیت" و سر تو "کعبه" و من گرم اعمالم نشسته من طوافم را به جا می‌آورم بابا چه آمد بر سر چشمم، سرت را تار می‌بینم به سختی باز و بسته می‌شود چشم ترم بابا مرا هم ای پدر مانند زهرا با لگد کشتند چگونه درد پهلو را تحمل آورم بابا سه ساله طفلم اما از خدایم مرگ می‌خواهم ببین ناز اجل با قیمت جان می‌خرم بابا قدم برداشتن‌هایم به مثل مادرت باشد به مثل پیرها محتاج دیوار و درم بابا ز بس دیرآمدی ای قبله، رو به قبله‌ام کردند به روی ماه تو باشد نگاه آخرم بابا بُوَد پیدا ز رگ‌هایت سرت را بد جدا کردند خبر دارم ولی هرگز نیاید باورم بابا سیدمحسن_حسینی کانون فرهنگی مسجد ملامحسن👇 https://eitaa.com/masjedmollamohsen