از کودکی ، یعنی از همان زمانی که بچه پروانه کوچکی بودم ، همیشه برایم سوال بود
که چرا ،حتی کوچکترین پرتو های نور آنقدر زیبا و گرما بخش هستند که به سادگی در کوتاه ترین لحظه موجودات را جذب خود می کنند
حالا که کمی بزرگتر شده ام ،کمتر به این چیز ها فکر میکنم ،صبح ها که از خواب بیدار می شوم
پرواز میکنم و پرواز میکنم 😍
از این سوی شهر به آن سوی شهر
شب ها نیز به لانه ام بر می گردم و از تماشای نور های کوچکی که در آسمان هستند لذت میبرم و خود را مالک یکی از آنها تصور میکنم
این زمستان هوا بسیار بسیار سرد و یخبندان است ؛ پس شب ها باید زودتر به لانه ام برگردم
اما امروز این موضوع را فراموش کردم و الان هوا به قدری سرد است که فکر نمیکنم زنده به لانه ام برسم 🥺
چاره ایی نیست باید پناهگاهی پیدا کنم که تا صبح زنده بمانم اما کجا ؟
چه می بینم !!
نور 🤩
آیا آن یکی از همان نور های آسمانی است که به زمین افتاده؟
اما نه این نور مربوط به لانه انسانهاست یعنی آنجا می توانم تا صبح پناه بگیرم ؟
نکند انسان ها به من آسیبی برسانند؟ باید چه کنم؟
بالاخره دلم را به دریا زدم و وارد آنجا شدم ،همه جا تاریک است و سکوت بر همه جا حکم فرماست
گویی انسان های این خانه ،در خوابی عمیق فرو رفته اند ،
من نیز خسته و خواب آلودم. بنابراین راهم را ادامه می دهم تا منشاء این نور را پیدا کنم چه می بینم !!
باورم نمیشود آن نوری که تا این حد به آن امید داشتم متعلق به شمع نیمه سوخته ایست که هر لحظه امکان خاموشی و مرگش وجود دارد🥺ولی چقدر این نور زیباست، چقدر گرمابخش است.انقدر محو تماشای نور شمع شدم که متوجه نشدم به حدی نزدیکش شدم که بال هایم در آستانه سوختن قرار گرفته 🥺
تا به خودم آمدم متوجه این موضوع شدم کمی عقب تر امدم
از این بابت که عمر نور من انقدر کوتاه است،افسوس میخورم !نور من 😭
یعنی این نور می تواند مال من باشد؟
اما با مرگ این نور عمر من نیز پایان می یابد
چقدر مدت دوستی من و این نور ، نور من ! کوتاه بود!!
چاره ایی نیست 😭یک پروانه کوچک توانایی تغییر سرنوشت و تقدیر را ندارد
🌸💦🌸💦🌸💦
https://eitaa.com/matalbamozande1399