ناصر: هوا هوای زمستان و برف سنگین بود زمین به رأفت خورشید سخت مسکین بود شبیه قُلّه شده بود بین آن همه برف سفیدی نوک آن گنبدی که زرین بود سفید آمده برف و حرم سفید شده سیاه آمده دل، آن دلی که خونین بود نگاه میکند آقا به من و من اما... سرم شبیه دمای هوا چه پایین بود غلط غلوط که اذن دخول را خواندم نشست روی دلم پاسخی که تسکین بود صدای‌ِ همهمه بود و گرفتن‌ به پادریِ تو بوسه زدن چه شیرین بود و ایستادم و از چشمهای من خواندی که باز حاجتم آن آرزوی دیرین بود: "مرا بخوان که شب جمعه کربلا باشم که ناله بشنوم از مادری که غمگین بود" : اما تـو نگفتـــی که نیا در حـــرم آقا مثل پـــدری دست کشیــدی سرم آقا ای در حـرمت ناشدنی ها، شدنی ها از عشق تو هستیــم اویس قرنی ها صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... تون_امام_رضایی (ع) _بابک_نوری_هریس _آل_محمد_و_عجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d