💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#بخش_نهم گفت خاک بر سر من که پول ندارم واسه تو خونه بخرم که نداری منو میزنی به سرم و جلو جمع منو کو
باورم نمیشد یه مادر انقد وقیح باشه ، بدون توجه بهش رفتم تو اتاق و زدم زیر گریه ، حالم بد بود نمی دونستم بابا پول به حسابم ریخته یا نه ولی دلم میخواست زودتر از این جهنم بیرون بیام. زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم پشیمون شدم ولی چاره چی بود ؟ لباس پوشیدم و به احمد گفتم من میرم دانشگاه ببینم کلاسام چطوره و بعدش هم میرم خوابگاه، تا وقتی که وضعیت خونه روشن نشده خوابگاه میمونم احمد اینو که شنید شروع کرد به سر و صدا و گفت باشه هر چی تو بگی میریم همین امروز خونه میبینیم، ولی این ترم دانشگاه رو بیخیال شو و از ترم بعد برو . به هوای این که احمد راضی کنم برای رهن خونه موافقت مصلحتی باهاش کردم و لباس پوشید و رفتیم بیرون که احمد گفت میخوای بیا بریم ببینیم بابات چقدر برای جهیزیت پول ریخته که وسایل ضروری بخریم . رفتم جلوی عابر بانک ، پشتم بهش بود و همین که مبلغ رو دیدم کنسل زدم و کارتمو کشیدم احمد گفت چیشد ؟ چقدر بود ؟ پولی که بابام ریخته بود صد میلیون بود ولی من گفتم هفتاد میلیون، با شنیدن رقم پول چشای احمد برق زد و گفت خب با پولش میشه هم خونه رهن کرد هم جهيزيه خرید پوزخندی زدم و گفتم آره تا چه جهیزیه ای باشه .. تو همون محله جنوب شهر چندتا بنگاه رو رفتیم و دونه دونه خونه ها رو دیدیم تا یه آپارتمان خیلی نقلی با پنجاه میلیون رهن چشممو گرفت . بهتر از بقیه خونه ها بود و با پول باقی مونده میشد وسایل ضروری زندگی رو خرید. ظهر که برگشتیم احمد ماجرا رو برای مادرش تعریف کرد و اونم شروع کرد به مخالفت که با پول اون خونه میشد تاکسی بخری و تو و داداشت شیفتی روش کار کنید، و بعدشم پاشد رفت طبقه بالا. هنوز نیم ساعت رد نشده بود که احمدو صدا زدن و اونم رفت وقتی برگشت گفت کارتتو بده برم خونه رو رهن کنم اولش مخالفت کردم ولی چاره ای نبود ، اونقدر اصرار کرد که گفتم به جهنم و کارتمو بهش دادم و احمد همراه برادرش رفت بیرون و بعد اون زنداداشش اومد پایین و شروع کرد به حرف زدن که اول زندگی خونه مستقل به چه کارت میاد..اگر دو تا بچه من پول نداشته باشن صبحونه ببرن مدرسه تقصیر توعه ، قرار بود با این پول تاکسی بخرن منم گفتم به من چه مگه من کمیته امدادم؟ و رفتم تو اتاقم که دیدم مادر شوهرم داشت با بالشتم ور میرفت و منو که دید سریع از اتاق بیرون زد، تو بالشتمو نگاه کردم اول متوجه چیزی نشدم زیر و روش که کردم متوجه چند تا کاغذ که روش طلا و طلسم بود شدم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d