#این_مرد_امشب_میمیرد_41
و اين يك تهديد جدى بود!!!
معين كه رفت باز با عمه بحث كردم شروع كرد به گريه و ناله و خود زنى دوباره:
_ ذليل مرده خوب اجاره خونشو ميديدم چرا لج ميكنى
_ خودتو زدى به نفهمى ؟ ٥١١ ميليون زير دين يار مونديم !!! چه جورى كرايه هم ميتونيم بهش بديم ؟!!
اصلا خودمون مگه چلاغيم كه اون خونه پيدا كرده؟
_ يلدا يلدا يلدا مثل ننه ات زبون نفهم و بيشعورى من روى حرف اون ميتونم حرف
بزنم ؟!!!جرات داشتى جلو خودش قد قد ميكردى
_ يكبار ديگه بگى عين ننمم ميزارمت ميرم اين قدر جز جز كنى بميرى
_ تلخ زبون خدا جوابتو بده ازت نميگذرم
وبعد دوباره به خودش فحش داد ، بحث فايده اى نداشت با حرص روى كاناپه افتادم و بدون خوردن شام خوابيدم...
فرداى آن روز از عمد بعد شركت براى اسباب كشى به خانه نرفتم و با فرشيد و مهشيد رفتيم بام تهران و كباب خورديم با فرشيد بودن آرامش عجيبى داشت هرچه عمه زنگ زد جواب ندادم ساعت نزديك نيمه شب بود در حال شوخى و خنده با فرشيد بودم كه يك شماره رند روى صفحه گوشى ام خود نمايى كرد، واى اين شماره را ميشناختم شماره معين بود!!!!
با ترس جواب دادم
_ بله
_ كدوم قبرستونى هستى تا اين وقت شب؟
بعد ٣ روز قهر حالا نوبت حرص دادن من بود.
با دوستام بيرونم
_ آدرس؟
_ بايد بگم؟!
خيلى غليظ گفت: _ باييييد
_ بام تهرانم
گوشى را قطع كرد ميدانستم خيلى سريع سر و كله اش پيدا ميشود...
فرشيد كه متوجه نگرانى ام شد باز علامت بزرگ را با دست نشان داد و گفت: _
خودش بود؟
_ اوهوم
_ چيزى بينتونه؟
مهشيد با چشم هاى گشاد شده گفت:
_ اووووف معين و يلدا !!! انگار واسه هم ساخته شدن
_ نه بابا معين فاميل دور عمه امه نسبت به عمه من خيلى لطف داره همين
،، خجالت كشيدم بگم عمه ام پرستارش بوده،،
فرشيد چشمكى زد و گفت:
_ حس ميكنم قضيه فراتر از اين حرفاست امروز واسه بار اول بهم زنگ زد و كلى حرف زد و البته خواهش كرد!! نامدارها اصولا آدم خواهش كردن نيستن
_ چه خواهشى؟!
فرشيد با شيطنت خنديد و گفت:
_قول دادم بين خودمون بمونه
_ فرشيد من هيچى از معين و خاندانش و كارا شخصيش نميدونم دلم نميخواد هم ازش بپرسم ولى خيلى واسم جالبه ...
_ خوب از عمه خانم چرا نميپرسى ؟
_ صحبت راجب خاندان معين، جنه و عمه ام بسم الله ..
هر دو با شنيدن اين جمله كه انگار برايشان تازگى داشت خنديدند و مهشيد در بين خنده گفت؛
_ ما هم بعد اينهمه سال زياد نميدونيم ولى قول ميدم هرچى ميدونم كف دستت بزارم
فرشيد_ امان از دست شما خانم ها !!
من_ اتفاقا من اصلا به علایق خانم ها عادت ندارم مخصوصا غيبت ولى از غيبت معين نامدار بزرگ نميشه گذشت
مهشيد_ وقتى با ژاله ازدواج كرد نصف دخترهاى شهر شكست عشقى خوردن اون
موقع ها معين اين قدر مبادى آداب و سرد و خشك نبود،یه پسر شيطون جذاب .
،،، ژاله؟!! معين ازدواج كرده بود؟؟ پس چرا فرشيد پرسيد بين ما چيزى هست يا
نه؟! چرا هيچ وقت از زنش خبرى نبود ؟! طلاق گرفته؟ عاشقش بوده؟ مرده؟،،،
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d