💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_40 به شركت كه برگشتم هرچه قدر منتظر ماندم معين به تلفنم زنگ نزد ساعت عصرانه ا
و اين يك تهديد جدى بود!!! معين كه رفت باز با عمه بحث كردم شروع كرد به گريه و ناله و خود زنى دوباره: _ ذليل مرده خوب اجاره خونشو ميديدم چرا لج ميكنى _ خودتو زدى به نفهمى ؟ ٥١١ ميليون زير دين يار مونديم !!! چه جورى كرايه هم ميتونيم بهش بديم ؟!! اصلا خودمون مگه چلاغيم كه اون خونه پيدا كرده؟ _ يلدا يلدا يلدا مثل ننه ات زبون نفهم و بيشعورى من روى حرف اون ميتونم حرف بزنم ؟!!!جرات داشتى جلو خودش قد قد ميكردى _ يكبار ديگه بگى عين ننمم ميزارمت ميرم اين قدر جز جز كنى بميرى _ تلخ زبون خدا جوابتو بده ازت نميگذرم وبعد دوباره به خودش فحش داد ، بحث فايده اى نداشت با حرص روى كاناپه افتادم و بدون خوردن شام خوابيدم... فرداى آن روز از عمد بعد شركت براى اسباب كشى به خانه نرفتم و با فرشيد و مهشيد رفتيم بام تهران و كباب خورديم با فرشيد بودن آرامش عجيبى داشت هرچه عمه زنگ زد جواب ندادم ساعت نزديك نيمه شب بود در حال شوخى و خنده با فرشيد بودم كه يك شماره رند روى صفحه گوشى ام خود نمايى كرد، واى اين شماره را ميشناختم شماره معين بود!!!! با ترس جواب دادم _ بله _ كدوم قبرستونى هستى تا اين وقت شب؟ بعد ٣ روز قهر حالا نوبت حرص دادن من بود. با دوستام بيرونم _ آدرس؟ _ بايد بگم؟! خيلى غليظ گفت: _ باييييد _ بام تهرانم گوشى را قطع كرد ميدانستم خيلى سريع سر و كله اش پيدا ميشود... فرشيد كه متوجه نگرانى ام شد باز علامت بزرگ را با دست نشان داد و گفت: _ خودش بود؟ _ اوهوم _ چيزى بينتونه؟ مهشيد با چشم هاى گشاد شده گفت: _ اووووف معين و يلدا !!! انگار واسه هم ساخته شدن _ نه بابا معين فاميل دور عمه امه نسبت به عمه من خيلى لطف داره همين ،، خجالت كشيدم بگم عمه ام پرستارش بوده،، فرشيد چشمكى زد و گفت: _ حس ميكنم قضيه فراتر از اين حرفاست امروز واسه بار اول بهم زنگ زد و كلى حرف زد و البته خواهش كرد!! نامدارها اصولا آدم خواهش كردن نيستن _ چه خواهشى؟! فرشيد با شيطنت خنديد و گفت: _قول دادم بين خودمون بمونه _ فرشيد من هيچى از معين و خاندانش و كارا شخصيش نميدونم دلم نميخواد هم ازش بپرسم ولى خيلى واسم جالبه ... _ خوب از عمه خانم چرا نميپرسى ؟ _ صحبت راجب خاندان معين، جنه و عمه ام بسم الله .. هر دو با شنيدن اين جمله كه انگار برايشان تازگى داشت خنديدند و مهشيد در بين خنده گفت؛ _ ما هم بعد اينهمه سال زياد نميدونيم ولى قول ميدم هرچى ميدونم كف دستت بزارم فرشيد_ امان از دست شما خانم ها !! من_ اتفاقا من اصلا به علایق خانم ها عادت ندارم مخصوصا غيبت ولى از غيبت معين نامدار بزرگ نميشه گذشت مهشيد_ وقتى با ژاله ازدواج كرد نصف دخترهاى شهر شكست عشقى خوردن اون موقع ها معين اين قدر مبادى آداب و سرد و خشك نبود،یه پسر شيطون جذاب . ،،، ژاله؟!! معين ازدواج كرده بود؟؟ پس چرا فرشيد پرسيد بين ما چيزى هست يا نه؟! چرا هيچ وقت از زنش خبرى نبود ؟! طلاق گرفته؟ عاشقش بوده؟ مرده؟،،، ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d