#این_مرد_امشب_میمیرد_66
بشين يكم اين پوشه ها روى اون ميزو سر و سامون بده
_ فايل همه رو تو سيستمم دارم
_ اينا رو هم مرتب كن
اطاعت كردم واقعا خودم هم دوست داشتم به آن قطعه گوش فرا دهم تك تك ابيات و صداى خواننده واقعا به جان دل مينشست و معين چرا همين طور خيره به پنجره به چنين آهنگى گوش ميدهد؟! واى اگر نيايى؟!!! هنوز منتظر ژاله است ؟ معلومه كه هنوز هست اين آهنگ را تنها يك عاشق دل شكسته چنين با تمام وجود گوش ميدهد .. به من چه اصلا كه عاشقشه هنوز، به درك اين وحشى سنگى ارزونى ژاله !!! اما حق داشته ولش كرده خواهر عماد حتما مثل خودش مهربون و عاطفيه اين جانى حتما جون اونم به لبش رسونده بوده..
ولى امان از آن آهنگ و آن چند دقيقه كه با هم در گوش سپردن همراه شديم.... آهنگ كه تمام شد حس كردم گونه هايم خيس شده است و خدا با من بود كه معين پشتش به من بود سريع تصميم گرفتم اتاق را ترك كنم
_ قهوه سرد شد ميرم عوض كنم
_ نميخواد ديگه ميل ندارم
،، مرض دارى پس ميگى بيار؟!،،
_ كارم تموم شد
_ ميخواى برى؟
چه قدر مظلومانه پرسيد!!!!
_ كجا برم؟!
انگار از حرفش پشيمان شده بود دوباره لحنش تلخ شد
_ برى بيرونو به كارات برسى ممنون ميشم
پر رو خودت منو نگه داشتى و حمالى كشيدى حالا ميگى برو؟!!
با اجازه اى گفتم و از اتاق خارج شدم
چند دقيقه اى باز ذهنم مشغول معين و ژاله و آهنگ شد ...." بعد تو نيامد چه ها كه بر سر من،چى سرت اومده بود بعد رفتنش رئيس؟!
چى به سرش آوردى ژاله كه اين مرد كينه و نفرت از تو رو سر ديگران خالى ميكنه؟!
"زير لب بخندد به مرگ و پر پر من...
ژاله چه طور توانستى چنين روحش را پر پر كنى كه ديگر دل و روحى براى محبت و
دوست داشتن برايش باقى نمانده است؟؟
" اى به دل آشنا تا كه هستم بيا!!!"
رئيس هنوز اميدوارى به آمدنش؟
اى پناه و ياورش برگرد!! ژاله برگرد ، برگرد ، برگرد... آن شب كه بعد از مدت طولانى به باشگاه رفتم همه خوشحال شدند ولى معين آن
شب نيامد ...
تنها برگشتم عمه هم دلتنگ معين بود و مدام حالش را از من ميپرسيد سامى مرتب به ما سر ميزد و هر دفعه با كوله بارى خريد مى آمد، يخچال و قفسه ها ديگر در حال انفجار بود،
روزها تكرارى و شبها تكرارى تر ميگذشت ، قبل از خواب احساس گرماى عجيبى به سراغم آمد كه نفس كشيدنم را كمى مشكل كرده بود احساس كردم سنگينى تمرين هاى باشگاه اذيتم كرده است و يا اينكه بعد از دوش گرفتن در باشگاه در هواى سرد بيرون آمده ام سرماخورده ام مسكنى خوردم و سعى كردم بخوابم اما مدام درد در پشت گردنم و
گرماى تنم بيشتر ميشد كم كم حس كردم كه تب دارم ولى خواب مرا با خود به دنياى
ديگرى برد...
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d