و..... امروز "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است... آسمان و زمین، عجییب بوی درد گرفته اند... میدانی.... ؛ شق القمری در کوفه، اتفاق افتاده است... که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است... بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است... حصن حصین زمین، آماده پرواز می شود... و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد.. یوسفم... این روز ها، استخوان سوزند... اما، تصور دردهای فردا...امانمان را بریده اند... علی..... با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است... به محرابی رفت ، که قرار بود.. ماه را در آن بشکافند... وااای... که درد این ثانیه ها...پای قلمم را لنگ می کند... یوسفم... من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام.... علی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است... من بی علی... هزااااااااار بار، یتیمی را تجربه کرده ام... فاجعه ایست رمضان های بدون تو... نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم...؟ بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم... یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم... تو بگو یوسفم.... شیعه... چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟ لیلةالقدر بود و... من.. فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم.. تقدیر مرا، به همین یک نشانه... زیبا کن... ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d╚═════╚═════╚═════╚════