💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سنگ خارا 🥀 قسمت بیست و ششم بخش اول صبح پنجشنبه بود ... قرار بود شب امان و مادرش برای خواستگاری ب
خدا رو شکر می کنم که انتخاب پسرم درست بوده و همسر مناسبی برای خودش پیدا کرده ... ما هم رسم بزرگتری رو به جا میاریم ...  دست کرد تو کیفش و یک جعبه در آورد و گفت : با اینکه رسم نیست تو جلسه ی اول انگشتر دست کنیم , ولی از اونجایی که همه چیز فرق کرده اگر اجازه بدین تا روز بله برون این انگشتر را به عنوان هدیه دست نگار جان کنم ... بابا گفت : بله , درست می فرمایید ... ریش و قیچی دست شما ... مبارکه ان شالله ... امان سری خم کرد طرف بابا و مامان و گفت : خیلی لطف کردین اجازه دادین ... فروغ خانم اومد طرف من و منم زود بلند شدم .. . انگشتر رو دستم کرد و همدیگر رو بوسیدیم ... امان گفت : میشه بله برون هم انجام بدیم ؟ اون چیه ؟ خیلی سخته ؟  فروغ خانم گفت : آره پسرم , خیلی سخته ... باید صبر کنی رسم و رسوم به جا بیاد ... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ناهید گلکار