«طنز » آیا واقعاً در مَثَل جای مناقشه نیست؟!!! از بچگی شعرها و ضرب‌المثل‌ ها را جابجا می‌گفتم یا در جای نامناسبی استفاده میکردم!!! یک بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئله‌ای که من نمی‌تونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد. بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن. گفتم: آقا به ما گفتید بز؟! گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست. گفتم: آره آقا، حمید عباسی واقعاً مرد کهن هست! با عصبانیت گفت: منظورت اینه که من گاو نَرم؟! گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست!!! گفت: حیف که اون تَرکه‌های قدیم رو ازمون گرفتن، وگرنه حالیت می‌کردم. گفتم: خدا خر را شناخت شاخش نداد! با عصبانیت گفت: َ به من گفتی خر؟! گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست. گفت: به من توهین کردی؟ ! من سی ساله تو این مدرسه‌ام هیچ کس اندازه من اینجا نبوده. گفتم: آب زیاد یه جا بمونه می‌گَنده! با عصبانیت گفت: من دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. محمد جوادی، پاشو برو بگو آقای ناظم بیاد. گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست! گفت: بذار آقای ناظم بیاد، می‌گم اخراجت کنه! گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد! معلم داشت از عصبانیت خفه می‌شد که ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم. آقای ناظم به من گفت: فراهانی صد بار نگفتم آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه؟! یهو معلم گفت: آقای ناظم به من گفتی گربه؟! ناظم گفت: در مثل جای مناقشه نیست! برادر، من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم. معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال می‌شه! ناظم گفت: به من گفتی شغال؟! معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست. خلاصه دعوایی شد بیا و ببین. کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید. من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن. داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم. گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیل‌کرده هستید. خودتون می‌دونید در مثل جای مناقشه نیست! اصلاً حرف باد هواست!! !آدم نباید با یه حرف ساده اینقدر ناراحت بشه که. یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو می‌گفتم. اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت: من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن. بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد. آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی می‌کنه؟ سگ زرد برادر شغاله!!! یهو آقای مسئول و مرد بغل‌دستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟! بعد آقای مسئول به مرد بغل‌دستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد! اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول. سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول می‌شم. اقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبه‌دانه! اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟! گزارش می کنم به مقامات؟ مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست. یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سن‌تون خجالت بکشید!!! دو تا حقوق‌دان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم. شما باید الگوی جوون‌های این مملکت باشید!!! اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟ شما نمی‌دونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟!!! آقای مسئول گفت: احسنت. احسنت به این پسربچه‌ی باهوش. گفتم: چه فایده؟ هرچی می‌گم انگار یاسین تو گوش خر می‌خونم !!!!!! *خلاصه* الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست، حالی می‌کنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم : ما هم رفتیم قاطی باقالی‌ها، مَثَل گفتم. اما حالیش نمیشه که نمیشه. یقه‌ام رو گرفته و می‌گه: به من گفتی باقالی!!! حالا خر بيار و باقالی بار کن !!! ### قبل از خواب داستان بخوانیم !!!!! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d