🍁🍂
پاییز ، رِسالتش یادآورَی خاطرِه هاست..
آدم را پرت می کند وسط خاطرات خیلی دور .
کنارِ آدم هایی که نیستند،
میان خانه ای که نیست و حال و هوایی که تکرار نخواهد شد .
یادش بخیر! خانه ی قدیمی مادربزرگ و آن حوض آبیِ وسط حیاط ...
تخت چوبی کهنه ای که توی ایوانش بود و هر شب روی آن دراز می کشیدیم ، آسمان بی نقاب و پرستاره را تماشا می کردیم و غرق در تخیلات کودکانه مان می شدیم .
دلم برای خواب های بی دغدغه ی
خانه ی مادربزرگم تنگ شده ، برای
صبح هایی که پنجره ی چوبی اتاق باز می شد
و با هیاهوی گنجشک
ها بیدار می شدیم و با نسیمی
خنک و روح نواز ، خواب از سرمان می پرید ...
دلم برای کودکی ام و صفای آن خانه ی قدیمی ،
دلم برای مادربزرگم تنگ شده .
کاش آدم های خوب زندگی ، همیشگی بودند .
کاش ما، بزرگ نمی شدیم ،
کاش توی همان دوران، در دل هَمان سادِگی ها ؛
جا ماندهِ بودیم..:)🍂🍁
🦋
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───