... شروین و هومن...هر دو حاضرن به صورت موقت با فرشته ازدواج کنند..هر کدوم از شماها رو که فرشته انتخاب کرد همون یک نفر به من تعهد کتبی میده و امضا می کنه که تو مدت زمانی که فرشته زنشه هیچ اتفاق خاصی بینشون نمی افته..البته من از هر دوی شما مطمئنم ولی خب این خواسته ی من و فرشته ست باید بهش عمل کنید. رو به شروین وهومن گفت:شما 2تا حرفی ندارید؟ شروین با لبخند کمرنگی گفت:نه..من حرفی ندارم خانم بزرگ..هر چی نظر فرشته خانم باشه من قبول دارم. خانم بزرگ لبخند زد وبه هومن نگاه کرد.من هم به هومن نگاه کردم..با لبخند بزرگی زل زده بود به من..ای خدا این امروز چش شده؟چرا اینجوری می کنه؟.. هومن نگاش به من بود که خانم بزرگ صداش کرد:هومن..با تو هم بودما... پرهام به هومن نگاه کرد ...با دیدنش اخماشو کشید تو هم.. محکم با ارنجش زد تو پهلوی هومن که هومن هم یه اخ بلند گفت و با اخم نگاش کرد :چه خبرته؟پهلومو داغون کردی.. پرهام با همون اخم زیر لب غرید :خانم بزرگ با تو بودن... هومن چپ چپ نگاش کرد وگفت:خب این زدن داشت؟..با زبونت هم می گفتی حالیم می شد.. پرهام سکوت کرده بود..با استرس پاشو تکون می داد...پس استرس هم داشت؟ هومن به خانم بزرگ نگاه کرد وگفت:جونم خانمی... خانم بزرگ خندید وگفت:حواست کجاست پسر..میگم تو حرفی نداری بزنی؟ هومن با همون لبخند نگاشو به من دوخت و گفت:نه والا..حرفم کجا بود..من حرفی ندارم. از کاراش هم خنده ام گرفته بود و هم اینکه ازش سر در نمی اوردم.. خانم بزرگ نگاهی به پرهام انداخت..به پشتی مبل تکیه داده بود و پاشو اروم تکون می داد..نگاش به میز وسط سالن بود... خانم بزرگ به من نگاه کرد وگفت:خب فرشته جان درسته که باید روشون شناخت داشته باشی ولی این ازدواج صوری هست و خودت باید انتخاب بکنی..بنابراین بهمون بگو بین شروین و هومن..کدوم رو انتخاب می کنی؟ نگاهمو از خانم بزرگ گرفتم...زیر اون همه نگاه سنگین داشتم اب می شدم.. نگاه خانم بزرگ بهم میگفت که بهم اعتماد کن و تصمیمت رو بگیر..نگاه شروین بی تفاوت بود ولی رو لباش لبخند کمرنگی بود..نگاه هومن پر از شیطنت بود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d