#شب_دوم
#ورودیه
پنجهٔ هجر گریبان مرا میخواهد
غُصه کیسوی پریشانِ مرا میخواهد
هجمهٔ باد خزان است تبر آورده
همه گلهای گلستانِ مرا میخواهد
بوی خون میدهد این دشت خدا خیر کند
این چه خاکیست که سامان مرا میخواهد
آه تاوان جدائی تو جز مُردن نیست
بیتو پس دادنِ تاوان مرا میخواهد
غربت دیدهٔ بارانیتای دلخوشیم
آتش افروخته دامانِ مرا میخواهد
لشکر نیزه که چشم از تو نگیرد نکند
جان من آمده و جانِ مرا میخواهد
چکمهٔ کیست که کُفرانه رجز میخواند
نکند سینهٔ قرآن مرا میخواهد
کُشت دلشوره مرا آخرِ این راه کجاست؟
این زمین مهجه قلبم نکند کرب و بلاست
ناگهان دلهره بر پیکرِ من ریخته است
کربلا گفتی و بال و پر من ریخته است
این غباری که از این دشت به رویِ تو نشست
پیشتر خاک عزا بر سرِ من ریخته است
لحظهای روز دهم از نظرم سرخ گذشت
دیدم آنچه به دلِ مضطرِ من ریخته است
هر طرف چشم من افتاد به صحرا دیدم
تن بیسر شده دور و بَرِ من ریخته است
دیدم از خیره گی تیر سه پر لختهٔ خون
جای شیر از دو لب اصغرِ من ریخته است
غارت پیرهن پاره اگر طولانی است
گرگ از بسکه سرِ دلبرِ من ریخته است
کعب نِی از همه سو دورِ تنم پیچیده
دستِ تاراج سرِ معجرِ من ریخته است
آخرِ راه رسیدیم بیا برگردیم
تا که داغ تو ندیدیم بیا برگردیم
شاعر:علیرضا شریف