برنامه سازی سکولار
محمدرضا شهبازی نوشت:
هر سال تقریبا دو تا سه میلیون ایرانی به پیادهروی اربعین میروند.طی ده پانزده سال گذشته شاید حداقل پانزده میلیون ایرانی باشند که حداقل یکبار حضور در این رویداد را تجربه کرده باشند. تجربه پیادهروی اربعین از نظر گستردگی و پراکندگی یکی از فراگیرترین تجربههای ایرانیان است. اما شما اگر استندآپی با موضوع پیادهروی اربعین پخش کنید، از سوی افرادی متهم میشوید به برنامهسازی برای یک قشر خاص.
*
صلوات فرستادن یکی از فراگیرترین رفتارهای ایرانیان است. وسط هر دعوا یکی پیدا میشود که برای فیصله دادن مرافعه بگوید «صلوات بفرستید». هرجایی برق برود و بیاید احتمالا همه یا لااقل تعدادی پیدا میشوند که صلوات بفرستند و...
اما اگر شما در برنامهتان صلوات بگیرید، عدهای شما را متهم میکنند که دارید برای یک قشر خاص برنامه میسازید.
*
اگر مترو تکان شدید بخورد یا ترمز ماشین نگیرد، احتمالا ایرانیهای آتئیست هم «یا ابالفضل» خواهند گفت!
اما اگر در برنامهتان یا ابالفضل بگویند، عدهای خواهند گفت شما دارید برای قشر خاصی برنامه میسازید.
*
مشهد یکی از فراگیرترین مقصدهای سفر برای ایرانیان است. در مقایسه با شمال که بیشتر مقصد پرتکرار تهرانیهاست، مشهد مقصد مشترک سفر مردم همه نقاط ایران بوده و هست اما اگر تماشاچیهای حاضر در برنامه شما موقع تعریف خاطره به بهانههای مختلف خاطرهای تعریف کنند که در دل سفر به مشهد اتفاق افتاده، عدهای شما را متهم میکنند که برنامهتان و تماشاچیانتان از قشری خاص هستند.
*
از این مثالها زیاد میشود زد.
واقعیت آن است که برنامهسازی سکولار موفق شده طی دو سه دهه ذائقه مخاطب و مدیر و منتقد را تغییر دهد. در برنامهسازی سکولار عادات و رفتارهای روزمره بخش زیاد یا حتی غالب مردم ایران سانسور میشود. بجای فاتحه خواندن و صلوات فرستادن و خدابیامرز گفتن، برای افراد تازه گذشته همه یک دقیقه سکوت میکنند. در استندآپها تجربههای تعداد معدودی از مردم ایران دستمایه شوخی قرار میگیرد (مثلا چند درصد مردم ایران تجربه کافه رفتن دارند).
و...
این نوع برنامهسازی مخصوصا در حوزه طنز دو دلیل عمده دارد. یک آنکه مدیران از ترس بازخواست شدن بخاطر خطاهای احتمالی برنامهساز را از نزدیک شدن به موضوعات دینی باز داشتهاند.
و دیگر اینکه عموم برنامهسازان این حوزه -اگر سوء نیت وسط نباشد- به دلیل نوع زندگی خود و نداشتن تجربه زیسته دینی و مذهبی، اساسا درک و حس و خاطره و تجربهای از این موضوعات ندارند و با خیلی از رفتارها و تجربههای فراگیر مردم ایران غریبهاند.
این اتفاق در درازمدت نشانههای رفتار دینی و سنتی را از بازنمایی زندگی ایرانیان میزداید و به تصویری غیر واقعی از مردم و اعتقادات و علایقشان ضریب میدهد.
پرداختن مناسبتی به این موارد در مناسبتهای مذهبی هم نه تنها کمکی به اصلاح این اعوجاج تصویری نمیکند، بلکه از قضا در محکم شدن آن نقش میآفریند.
برنامههای سکولار در روزها و شبها و کلاکتهای عادی، عاری از هرگونه نشانهای از مناسک و رفتارها و اعتقادات دینی و سنتی هستند اما در مناسبات مذهبی با چند تصویر در ویدئووال، چند پرچم، یک مهمان مرتبط -مثلا مداح یا روحانی- تغییر شکل میدهند و این آیا مقوم همان بازنمایی سکولار نیست؟
حال آنکه این نوع رفتارهای دینی و مذهبی و سنتی بروز و ظهوری همیشگی و روزمره در زندگی ایرانیان دارد و از سایر رفتار و اعمال روزمره آنها قابل تفکیک نیست.
تغییر این ذائقهی رسوب کرده نیاز به زمان و تلاش دارد. باید جسارت به خرج داد. باید از خطا نترسید و امیدوار بود.
محمدرضا شهبازی