ولادت حضرت امام محمد باقر ع (57ق)«به روایتی» در این روز سنه 57ه‍، در مدینه طیّبه، حضرت امام محمد باقر (ع) متولد شد و بعضى روز ولادت غرّه رجب گفته اند. ولده ماجده اش ، حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع) بوده که او را (ام عبدالله) مى گفتند و آن حضرت ابن الخیر تین و علوى بین علویّین بود. شیخ کلینى از ابوالصباح روایت کرده که حضرت امام محمد باقر (ع) فرمود: روزى مادرم در زیر دیوارى نشسته بود که ناگاه صدایى از دیوار بلند شد و از جا کنده شد، چون خواست که بر زمین افتد، مادرم به دست خود اشاره کرد به دیوار و فرمود: نباید فرود آیى! قسم به حق مصطفى (ص) که حق تعالى رخصت نمى دهد تورا در افتادن. پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقى ماند تا آن که مادرم از آن جا گذشت. پس پدرم امام زین العابدین (ع) صد اشرفى براى او تصدّق کرد."2" و نیز راوى از حضرت صادق (ع) روایت کره که روزى آن جناب یاد کرد جدّه اش مادر حضرت امام محمد باقر (ع) را و فرمود که جدّه ام صدیقه بود و در آل حضرت حسن زنى به درجه و مرتبه او نرسید "3"و مخفى نماند که آن چه از اخبار و آثار در علوم دین و تفسیر قرآن و فنون آداب و احکام از حضرت باقرالعلم (ع) روایت شده زیاده از آن است که در حوصله عقل بگنجد و بقیه صحابه و وجوه تابعین و رؤساى فقهاى مسلمین پیوسته از علم آن جناب اقتباس مى کردند. شیخ مفید از عبدالله بن عطامکى روایت کرده که مى گفت: هرگز ندیدم علما را نزد احدى احقرواصغر چنان چه مى دیدم آن ها را در نزد جناب محمد باقر (ع) و هر آینه دیدم حکم بن عتیبه را با آن کثرت علم و جلالت شأن که در نزد مردم داشت، گاهى که در نزد آن جناب بود چنان مى نمود که طفل دبستانى است که در نزد معلم خود نشسته و جابر بن یزید جعفى هر گاه از آن حضرت روایتى مى کرد، مى گفت: حدیث کرد مرا وصىّ اوصیا و وارث علوم انبیا محمد بن على بن الحسین - صلوات الله علیهم اجمعین -."4" شیخ کشّى از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: در هر امر مشکلى که رو مى کرد، از حضرت امام محمد باقر (ع) سوال مى کردم تا آن که سى هزار حدیث از آن جناب سؤال کردم و از حضرت صادق (ع) شانزده هزار حدیث."5" شیخ مفید از جابر بن عبدالله انصارى روایت کرده است که گفت: حضرت رسول (ص) به من فرمود: اى جابر! امید است که تو در دنیا بمانى تا ملاقات کنى فرزندى از من که از اولاد حسین (ع) خواهد بود که او را محمد نامند. (یبقر علم الدین بقرا)"6" یعنى: او مى شکافد علم دین را، شکافتنى. پس هر گاه او را ملاقات کردى، سلام مرا به او برسان. و هم مفید روایت کرده از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش که فرمود: داخل شدم بر جابر بن عبدالله انصارى پس سلام کردم ، جواب سلام مرا داد و گفت: تو کیستى؟ و در آن وقت چشم جابر نابینا شده بود. گفتم: منم محمد بن على بن الحسین. پس گفت: اى پسر جان من! نزدیک من بیا، چون من نزدیک او رفتم ، دست مرا بوسید. آن گاه خود را روى پاهاى من افکند و قدمهاى مرا بوسید. من چون چنین دیدم ، خود را کنارى کشیدم. آن گاه جابر گفت رسول خدا(ص) تورا سلام رسانید. گفتم : بر رسول خدا(ص) باد سلام و رحمت و برکات خدا! پس ‍ گفتم: اى جابر! بیان کن از براى من چگونه آن حضرت مرا سلام رسانید؟ جابر گفت که روزى من در خدمت آن حضرت بودم که به من فرمود: اى جابر! امید مى رود که تو زنده باشى تا درک کنى مردى از فرزندان مرا که او را محمد بن على بن الحسین گویند. (یهب الله له النور و الحکمة)"7"؛ حقل تعالى نور و حکمت خویش را به او عطا خواهد فرمود، پس او را از جانب من سلام برسان. فقیر گوید که احادیث بسیار به این مضمون در کتب شیعه و سنى روایت شده. در این روز (به روایت شیخین در سنه 64ه‍)، مسلم بن عقبه تیاب کعبه را آتش زد و از آسیب آتش ، دیوار خانه شکافته شد و این به سبب آن بود که با عبدالله بن زبیر مقاتله مى کرد، از جانب یزید بن معاویه. در این روز (سنه 333ه‍)، متقى بالله خلیفه بیست و یکم عباسى را از خلافت خلع کردند و چشمان او را کور نمودند و با مستکفى بالله بیعت نمودند."8" 2-کافی،ج1،ص469. 3-همان. 4-الارشاد،ج2،ص160. 5-رجال الکشی،ص167. 6-الارشاد،ج2،ص159. 7-همان،ص158. 8-سیر اعلام النبلاء،ج15،ص92.با یک سال تفاوت" @me_atu