درخت این منم! مثل شما هستم ولی از شما نیستم ! میتوانم مثل شما ببینم،نقش بکشم،غذا بخورم،چیز های مختلف را احساس کنم اما؛نمیتوانم حرف بزنم ،بنشینم،بخوابم ید حتی حرکت کنم .ثابت و استوار بر جایم ایستاده ام و زندگی ام را می‌گذرانم . من هم درست مثل شما رشد میکنم و دوران کودکی ،نونهالی ،جوانی و پیری را می‌گذرانم؛و درست مثل شما در دوران جوانی شکوفا میشوم و تلاش های چند سالم به نتیجه می‌رسد. زندگی من متصل به دستان شماست ؛یعنی با دستان شما زندگی ام را شروع میکنم و ادامه میدهم . البته من هم در زندگی شما نقش دارم و از آنجایی که عادت ندارم خوبی کسی را بی جواب بگذارم؛تا جایی که می‌توانم خوبی شما را برای فرصت زندگی و بزرگ کردنم جبران میکنم .با سایه ام در تابستان شما را از نور خورشید در امان نگه میدارم . ثمره های زندگی ام را برای خوراک شما هدیه میکنم و کمک میکنم تا در هوایی پاک و تازه نفس بکشید و زندگی شادی را داشته باشید . اما نمی‌دانم چرا و به چه دلیل دقیقا شمایی که به من زندگی را بخشیدید ؛ به زندگی ام پایان می‌دهید.هیچ وقت نفهمیدم چرا زندگی من باید اینگونه تمام شود. اگر خوب و مفیدم که چرا به من اجازه بیستر زیستن نمیدهید و اگر بد و مضرم چرا اصلا به من اجازه می‌دهید که زندگی را شروع کنم. اما ایرادی ندارد من حتی بعد از مرگم هم به شما در داشتن زندگی راحت کمک میکنم .صندلی میشوم تا بر روی من استراحت کنید. کاغذ میشوم تا بر رویم بنویسید و به مدادی که راحت تر بتوانید بنویسید . اما ای کاش تنها افسوس و ناراحتی ام پایان زندگی ام بود ؛در حالی که من اصلا برای این موضوع ناراحت نیستم چون باز هم به شما برای زیستن آسان تر کمک می رسانم .ولی به نظر خودتان بهتر نبود که وقتی زندگی من یا یکی از همنوعان من به پایان می‌رسد جانشینی برایمان انتخاب کنین تا حد اقل برای زندگی خودتان به مشکل بر نخورید.