#پندانه
✍ تلخیهای زمان، شیرینیهای گذشته را از یادت نبرد
🔹لقمان در آغاز، برده خواجهای توانگر و خوشقلب بود.
🔸ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت، دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود.
🔹وی با اندکی سختی زبان به ناله و گلایه میگشود. این امر لقمان را میآزرد اما راه چارهای به نظر او نمیرسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحهدار شود و با او راه عناد پیش گیرد.
🔸روزگاری دراز وضع بدینمنوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزهای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد.
🔹خواجه تحتتأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعهقطعه نمود. به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید.
در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه بهشدت تلخ است.
🔸سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت:
چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟
🔹لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرارسیده است، بهآرامی و بااحتیاط گفت:
واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را بهخوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پربرکت شما، لقمههای شیرین و گوارا گرفتهام. سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم.
🔸خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد. پس در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.
#آموزش_پیشرفت_اشتغال
•┈••✾•✨🌺✨•✾••┈
🔹️رسانه طلوع
https://eitaa.com/media_toloue