رسانه الهی
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت‌_دویست_وسه نگاه فرشته روی صورتش ماند. _حالت بهتره؟ فکر کنم یکم آ
⭐⭐⭐ ⭐⭐ ⭐ فرشته شروع کرد به خندیدن. _احترام؟ اونم شاه به زنا؟ ... جالبه! از بحرین هم واقعاً گفته؟ ستاره سر تکان داد. _ عجیبه که اعتراف کردن به این یکی حالا چی گفتن؟ ستاره نفس عمیقی کشید. به پشتی صندلی تکیه داد. _ می‌گفت محمد رضا خیلی مرد بوده که بحرینو داده رفته ... می‌گفت بحرین هیچ ارزشی برای ما نداشته و اگر می‌خواسته پسش بگیره باید کلی آدم می کشته ... کف دستانش را به چشمانش فشار داد. _وای دارم سر درد میشم دوباره ... یادآوریشم حالمو بد می‌کنه. فرشته که تا آن لحظه سکوت کرده بود، به حرف آمد. _جالبه ... یه قضیه رو برعکس می‌کنن و به اسم حقیقت به خوردتون می‌دن ... ستاره با انگشتش گوشه شقیقه اش را ماساژ می‌داد. _ حقیقتش چیه؟ _ حقیقتش تو کتابای تاریخ هست ... خب خلاصه بخوام بهت بگم اینه که بحرین یه جزیره تو خلیج فارسه و در اصل مال ایران بوده. ولی زمان قاجار، انگلیس میاد یه قرار داد می‌بنده با حاکم بحرین که بتونه تو منطقه نفوذ کنه و پایگاه نظامی بزنه. ستاره با اشتیاق گوش می‌داد و حرف‌ها را با حرفهای گیلاد مقایسه می کرد. _ خب! _ انگلیس خیلی از کشورها رو مستعمره خودش کرده بود ... سر این قضیه هم باید با احتیاط پیش می‌رفت... ایران اولش یکم اعتراض می‌کنه، ولی بعد عربستان و انگلیس میان وسط و دهن شاهو می‌بندن ... خلاصه با وعده و وعید ساکتش می‌کنن، بعدم محمدرضا برای توجیه کارش شروع می‌کنه به چرت و پرت گفتن که کی گفته بحرین ارزش داره و از این حرفا ! ... هویدا هم که نخست وزیرش بوده با پررویی تمام می‌گه: اصلا بحرین دخترمون بوده دلمون خواست شوهرش بدیم. ✍🏻 ف.سادات‌ {طوبی} @tooba_banoo رسانه الهی 🕌 @mediumelahi