خانم دکتر روح افزا خاطره ی جالب و مهمی تعریف می کنه یک بار سوار قطار بودم به سمیناری می رفتم و یک کتاب الکترونیک دست من بود؛ یک خانم امریکایی در قطار روبروی من نشسته بود، به من گفت ظاهر و روش زندگی تو بسیار قدیمی است ولی کتابی که در دست توست مربوط به علم روز است. این تناقض را چگونه توضیح می دهید؟ گفتم من با این پوشش فقط متعلق به شوهر خودم هستم . این که من متعلق به یک نفر هستم به من امنیت می دهد. مدتی ساکت ماند و بعد گفت چه کسی این علم را به شما داده است؟ بعد فهمیدم او استاد علوم اجتماعی یکی از دانشگاه های امریکاست و با هم دوست شدیم. نشسته بود و به من نگاه و فکر می کرد که این موضوع چقدر به زن امنیت می دهد که متعلق به یک نفر باشد. بعد حدیث خطبه فدکیه را برای او خواندم . گفتم آن کسی که این حرف ها را برای ما زده گفته است عفت باید در جامعه باشد تا دزدی کم شود. گفتم دزدی مال، آن چنان به ما ضرر نمی زند ولی دزدی دل همسر من، مرا نابود خواهد کرد. من به دلیل غریب بودن حضرت زهرا گریه ام گرفته بود زیرا حضرت زهرا را هرگز معرفی نکرده ایم و او هم پابه پای من گریه می کرد. @meh_shekan