نذر کرده ام هر بار به تهران می آیم روی دیوار سفارت انگلیس یک شعر بنویسم: شن های بیابان سربازهای ما که اتم به اتم به شما فکر می کنند و پرنده هایی که هر صبح پشت پنجره می بینید نامشان ابابیل است ما می آییم ما سوزیم که از لای پنجره می آییم سنگ های ما حافظه دارند ما نام تک تک شما را روی سجیل ها نوشته ایم با تک تک حروف زیارت عاشورا با تک تک حروف شهادتین به شما حمله می کنیم فاصحاب المیمنت حمله می کنند به اصحاب شمال و سلاما سلاما غزه ای شهر شهید! روی دیوار بعدی یک جوان آفریقایی ام که پوستر زانو زدن سربازان انگلیسی توی خلیج فارس را زده ام به دیوار اتاقم نگاه می کنم به عکس نگاه می کنم به رنگ پوستم پوستم این جلد رمان دوازده سال بردگی نگاه میکنم به کاخ سفید که نامش یک تبعیض نژادی ست در بوسنی مرا اعدام کردند چون نام من احمد بود یک دیوار اعدام و تیر باران می کشم احمد مطر را می کشم که دارد سعی می کند شهادتین بگوید یک جوان افغانی ام زمستان امسال خواهرم آمنه مرد در هوای منفی دوازده درجه که حتی ویروس فلج اطفال می میرد با دغال گرم نوشتن شعار روی دیوارم تابوت شهید می کشم که در کوچه های لندن دارد تشییع می شود تکبیر می کشم با لهجه ای فرانسوی https://eitaa.com/mehdinezarati