. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺
🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥*
🌺
🔹
#قسمت_پنجاه و يکم
💠 قسمت قبل :.. در ان روزهايی که ما در مکه مستقر بوديم، خيلی ها مرتب به بازار می رفتند و .....
☸️ اما من به جاي اين كارها، چندين بار براي طواف اقدام كردم. ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا، مشغول طواف شدم و از تمام فرصتها برای کسب معنویات استفاده کردم.
✴️ در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه می شد، جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: به خاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانمها انجام دادی، ثواب حج واجب در نامه اعمال خودت ثبت شد! بعد گفت: ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادی، دوبرابر در نامه اعمال خودت ثبت میشود.
🔰 اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. زیارت ها به خوبی انجام میشد. در قبرستان بقیع، تمام افراد ناخودآگاه اشک می ریختند. حال عجیبی در کاروان ایجاد شده بود.
❇️ یک روز صبح زود در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسربچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم.
💢 بعد به سمت انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد.
🟣 وقتی در مقابل قبر رسیدم، یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی می گی؟ داری لعن می کنی؟ گفتم: نخیر. دستم رو ول کن.
🌐 اما همینطور داد می زد و با سر و صدا، بقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. در همین حال یک دفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین عليه السلام🌹با تشکر*🌹
🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺