به مناسبت ۲۰ شهریور؛ سالروز شهادت دومین شهید محراب، آیت الله مدنی به دست منافقان خاطره‌ای از شهید محراب آیت الله مدنی خاطره اول شهید بزرگوار آیت الله مدنی فرمود: من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم. یکی این که به من می گویند: سید اسدالله! آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر این که آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید شوم یا نه؟ روزی به حرم حسین علیه السلام رفتم و در آن جا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدتی، یک شب امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی بر سرم کشید و این جمله را فرمود: «یا بنی انت مقتول» یعنی ای فرزندم کشته می شوی که جواب دو سؤال من در آن بود، امام فرمود: فرزندم! پس من سید هستم و دیگر به من بشارت داد که من شهید می‌شوم.     خاطره دوم (قابل توجه بعضی از انسان‌ها که تنها هستند، مانند پیرها و طلاب و دانشجویان و …) شهید محراب، آیت الله مدنی، در زمان شاه تبعید شده بود”در کازرون، مَمَسَّنی” به تبعیدگاه رفتیم و دیدیم یک عالم بزرگوار، تنها در اتاقی نشسته است. ❓ گفتیم: حضرت آیت الله مدنی، ناراحت نیستید؟ گفت: نه! خوشحالم!  ⁉️ گفتم: چرا؟! گفت: چون در تبعید شاه هستم، هر نفسی که می‌کشم به خدا نزدیک‌تر می‌شوم و شاه هر لحظه، یک قدم به جهنم نزدیک می‌شود؛ لذا لذت می‌برم @mellate_shahadat