💬 داستانک:
میگویند یک روزی یکی از شیعیان یک گناه کبیره ای انجام داد متاسفانه مشروب خورده بود و مست شده بود؛
در کوچه و خیابان که تلو تلو میخورد ناگهان دید در کوچه تنگی قرار گرفته و از آن سمت موسی بن جعفر(ع) دارد میآید؛
راه برگشت نداشت در حالی که مست بود و گناه کبیره مرتکب شده بود، چارهای نداشت برای اینکه چشمش در چشم موسی بن جعفر نیوفتد و خجالت نکشد، رویش را به سمت دیوار کرد و دستهایش را روی صورت اش گذاشت که موسی بن جعفر از کنارش رد بشود و او را در این حال نبیند.
همچین که موسی بن جعفر به او رسید دهان مبارکشان را آوردند به سمت این بنده خدا و گفتند : هر گناهی کردید رویتان را از ما بر نگردانید چون اگر از ما رو گردان بشید شیطان شما را میگیرد‼️