داستانی واقعی مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در می‌رود و به صاحب سالخورده‌ی آن می‌گوید: «باید دامداری‌ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدر بازدید کنم» دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می‌گوید:«باشه، ولی اونجا نرو» مامور فریاد می زنه:« آقا ! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم» بعد هم دستش را می‌برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می‌کشد و با افتخار به دامدار پیر نشان داده و اضافه می‌کند: «اینو می‌بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می‌خواد برم..در هر منطقه‌یی... بدون پرسش و پاسخ. حالی‌ات شد؟ می‌فهمی؟» دامدار محترمانه سری تکان می‌دهد، پوزش می‌خواهد و دنبال کارش می‌رود. کمی بعد، دامدار پیر فریادهایی بلند می‌شنود و می‌بیند که مامور از ترس گاو بزرگ وحشی که هر لحظه به او نزدیک‌تر می‌شود، دوان دوان فرار می‌کند. به نظر می‌رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه‌ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت می‌کند، باسرعت خود را به نرده‌ها می‌رساند و از ته دل فریاد می‌کشد: «نشان، نشانت را نشونش بده!» (این روز ها مردمی که با غرور و تمسخر به کرونا راهی سفر می شوند دقیقا دارند پایکوبان بسمت گاو وحشی و نامرئی کرونا می روند ! پایان تعطیلات باید دید چگونه برای خلاصی خود از این گاو وحشی به هردری می زنند !اما افسوس که فقط نه خود که همه ما را بزحمت خواهند انداخت.) @MER30TV 👈💯