🦋 یادش بخیر قدیما ....
🍃 نمك، سنگ بود.
برنجِ چلو را ساعتى با نمكسنگ مىخوابانديم تا كمكم شورى بگيرد...
🥘غذا را چند ساعتى روى شعلهى ملايم چراغ خوراكپزى مىنشانديم تا جا بيفتد...
🍙يخكرده و تكيده كنار علاءالدين و والور مىنشستيم تا جونِمون آروم گرم بشه،
عكسِ يادگارىِ توى دوربين را هفتهاى،
ماهى به انتظار مىنشستيم ، تا فيلم به آخر برسه و ظاهر شود!
💰قلك داشتيم؛ با سكهها حرف مىزديم تا حسابِ اندوخته دستمون بياد،
🥣حليم را بايد « منتظر » مىبوديم تا جمعهى زمستانى فرا برسه و در كامِمون بشينه...
هر روز سر مىزديم به پستخانه، به جست و جوىِ خط و خبرى عاشقانه، مگر كه برسه...
☎️گوش مىخوابونديم به انتظارِ زنگِ تلفنِ محبوب
⏰شبى، نيمهشبى، بامدادى، گاهى، بىگاهى؛
انتظار معنا داشت.
دقايق «سرشار» بود، هر چيز يك صبورى مىخواست، تا پيش بياد، تازمانش برسه.
تا جا بيفته. تاقوام بياد: غذا، خريد، تفريح، سفر، خاطره، دوستى، رابطه، عشق.
🍃 انتظار مارا قدردان ساخته بود،
حالا فهمیدی چرا این روزها کسی قدردان نیست!🍃
@MER30TV 👈💯