🌷✨🌷✨🌷✨🌷
# قسمت:صد و بیست و هفت
#شهداي_گمنام
#بروایت:حجة_الاسلام_امين_رضايي_و...
🍀🍀🍀
✍ بسياربه شهداي گمنام عللقه داشت. هر جا تو مسيرمي ديد مزار شهيد گمنامي
هست،مسيرش روعوض ميکردمي رفت زيارت.
قبل از اين که از پادگان همدان به سمت تهران اعزام بشيم براي سوريه، داخل
پادگان مزار چند شهيد گمنام بود. به پيشنهاددوستان رفتيم کنارمزار شهدا توسلي
داشته باشيم. به پيشنهادبچه ها از جمله
#سيد، شروع به خواندن کردم.
ناخوداگاه مسير روضه ي من عوض شد، روضه حضرت رقيه رو خوندم.
بچه ها حالت عجيبي داشتند. شورو شوق عجيبي بين بچه ها بود.
#سيد تو اون جمع
حالت عجيب تري داشت. خيلي گريه کرد.صداي ضجه هاش رومي شنيدم.
روضه تموم شد،
#سيد هنوزتو حال وهواي خودش بود. باهمون چشمان اشک
باراومد سراغ من وگفت: شيخ ديگه دوست ندارم شهيد بشم؟!آخه من کجاواين
شهدا کجا؟! اين شهداي گمنام از همه چيزشون حتي اسم ورسم شون گذشتند و
شهيد شدند. اما حالا کسي مثل من آرزو کنه که شهيد بشه و اسم شهدا رو بدنام
کنه؟! کلمه شهادت مقدسه، حيفه اسم شهيد بياد دنبال اسم من.
#سيد صحبت ميکردومن مبهوت ازنگاه زيباي
#سيد به شهادت بودم. گفتم
#سيد
جان تو که بارها پيش خودم آرزوي شهادت کردي، من سالها مي شناسمت؛دربه
درتو راهيان نورو...دنبال شهداهستي وآرزوميکني بهشون برسي، اما حالا !؟
بي اختيار ياد داستان شهيد علي قاريان پور افتادم که وصيت کرد بود به روي
سنگ قبرم اسمم را ننويسيد، مي خواهم همچون دهها شهيد ديگر گمنام باقي بمانم.
اگرخواستيدفقط اين جمله را بنويسيد:مشتي خاک تقديم به پيشگاه خداوندمتعال...
#ادامه_دارد..
@ebrahimdelha
🌷✨🌷✨🌷✨🌷