هدایت شده از mesaghمیثاق
🔻از این طرف که منم راه کاروان، باز است: بازگشت از اشتباه 🖋 مهدی جمشیدی مهران مدیری در ویدئوی اخیرش، به چند واقعیّت مهم اشاره کرده است: ۱. او پذیرفته که حقّ دخالت در «پخش» یا «عدم‌پخش» برنامه‌های تلویزیونی‌ای که ساخته است را ندارد. این یعنی درخواستش در آن ویدئوی نابجای پیشین، خلاف قانون بوده است و از اساس نمی‌توانسته چنین مطالبه‌ای داشته باشد. در واقع، او «حقّ نداشته»‌اش را خرج کرده بود. ۲. او از «وطن» و «امنیّت» سخن گفته و افزوده که به‌عنوان یک ایرانی، خود را مرهون ایران و امنیّت حاکم بر آن می‌داند و نگران «تجزیۀ ایران» است. حسّاسیّت نسبت به «وطن» یعنی او نمی‌خواهد «مهاجرِ بی‌وطن» باشد و از «ریشه» و «هویّت» خویش جدا شود. و اشاره به «امنیّت» نیز یعنی «آتش» و «آشوب» و «اغتشاش» و «هتّاکی» و ...، «اعتراض» نیست و از رهگذر آن، نه‌فقط هیچ راهی گشوده نمی‌شود، بلکه حتّی «امنیّتِ کنونی» نیز از دست می‌رود. ۳. او گفته که در طول این سال‌ها، همواره «دیگرانِ ناجوانمرد»ی که از «مردم» نیستند، کمین کرده بودند تا از هر «بگومگوی درونی» و «مشاجرۀ خانوادگی» در اینجا، برای خویش کیسه بدوزند و آن را مطابق منافع‌شان ترجمه و تفسیر کنند؛ حال‌آن‌‌که باید «مردم ایران» برای «ایران» تصمیم بگیرند، نه «بیگانگان» و «بیگانه‌گُزینان». پس مردم، هرگز محتاج توصیه‌های «دیگرانِ ناجوانمرد» - از قبیل دولت آمریکا و آن دلقکِ پریشان‌گیسویِ دلارپرست – نیستند و صلاح‌شان را خود بهتر می‌شناسند. ۴. دیگر این‌که او موضع خویش را برخاسته از خبرسازی‌ها و تصویرپردازی‌های «فضای مجازی» دانسته است. او که می‌گوید باید «مراقب خویش» در فضای مجازی باشیم، در واقع، حدیث نفس می‌کند و حال خویش را بازمی‌گوید. او تصریح می‌کند که به دلیل قرار گرفتن در محاصرۀ گردبادِ فضای مجازی، دچار «اشتباه» دربارۀ واقعیّت شده است. آری، «‌کج‌روایت‌ها»یی که «واقعیّت» را ربودند و «شبه‌واقعیّت» آفریدند، حتّی این «رسانه‌ای کارکُشته» را نیز فریفتند و عقلش را به خواب فروبردند و احساسِ کور را فراخواندند. ۵. او باید بیش از این زبان به صراحت می‌گشود و عذر می‌طلبید، امّا به‌هرحال، او «بازگشت» و خود را دوباره در «چهارچوبِ خطوط قرمزِ نظام جمهوری اسلامی» تعریف کرد. باید از هر کس در حد توان و بضاعتش توقع داشت. شاید انصاف این باشد که به پاس لبخندهایی که بر چهره‌ها نشاند و دردها و غصّه‌ها را فراموشاند، و به پاس زهرهایی که در جام طنز، به براندازها و دگراندیشان خوراند، از این «اشتباهِ غافلانه» درگذریم. به‌گمانم در آرمان‌شهر انقلاب، «کوچۀ بن‌بست» وجود ندارد. انقلاب، «دریادل» است و «دل‌رحم». به تعبیر منقول از سوی رهبر رئوفِ انقلاب: «تو قاصد اَر نفرستی و نامه ننویسی/ از این طرف که منم راه کاروان، باز است».